سفر ترامپ، فاجعه‌ای برای روابط اروپا

Tuesday, May 30, 2017

صفحه نخست » سفر ترامپ، فاجعه‌ای برای روابط اروپا

Merkel_Trump.jpgاروپا در مسیر جدایی از آمریکا

به گزارش فرارو به نقل از آتلانتیک، هفت سال پس از پایان جنگ جهانی دوم در ۱۰ مارس ۱۹۵۲، دولت‌های آمریکا، انگلیس، فرانسه و جمهوری فدرال آلمان یادداشت حیرت‌انگیزی از شوروی دریافت کردند.
شوروی پیشنهاد داد سربازانش را از آلمان شرقی خارج و به اشغال منطقه پایان دهد. بدین ترتیب آلمان تحت یک قانون اساسی سراسری یکپارچه می‌شد و کشور می‌توانست آزادانه سیستم اجتماعی خود را انتخاب کند. مشروط به اینکه نیروهای متفقین در آلمان غربی باید از منطقه خارج شوند و آلمان اجازه عضویت در اتحاد جدید ناتو را نداشته باشد.
مورخان مدت‌ها بحث کردند که آیا این یادداشت پیشنهادی خالصانه بود یا شگردی فریبکارانه. حوادث بعدی مشخص است. صدراعظم آلمان „کنراد آدناور“ که مصمم بود تمامیت آلمان در غرب را حفظ کند، پیشنهاد استالین را رد کرد. آلمان غربی در سال ۱۹۵۵ عضو ناتو شد و به‌عنوان یکی از کشورهای لیبرال دموکرات در پیمان آتلانتیک شمالی، رشد کرد.

 

شوروی ناامید نشد. در جریان جنگ سرد بارها و بارها تلاش کردند آلمان را از جهان غرب و به‌خصوص از اتحاد با آمریکا جدا کنند. در دهه ۱۹۸۰ خیلی به هدف خود نزدیک شدند. میلیون‌ها آلمانی در اعتراض به استقرار موشک‌های هسته‌ای ناتو در خیابان‌ها راهپیمایی کردند.

اما درنهایت تلاش‌هایشان به‌جایی نرسید. اتحاد شکسته نشد. تلاش شوروی برای تسلط بر آلمان شکست خورد و به فروپاشیِ خودش انجامید. آلمان تحت قوانین غرب دوباره متحد و یکپارچه شد: آزاد و مطابق با پیمان آتلانتیک شمالی از „موزل تا اودر“. دیپلماسی زیرکانه „جورج اچ. دبلیو بوش“ و „برنت اسکوکرافت“ اعتراض‌های مسکو را بی‌ثمر ساخت. البته تنها مسکو از این مسئله ناراحت نبود. برای افراد بسیاری در لندن و پاریس ازجمله „مارگارت تاچر“ و „فرانسوا میتران“، این مسئله بسیار جدی بود. بسیاری از مشکلات حادی که امروزه اتحادیه اروپا با آن‌ها روبروست (ازجمله مشکل یورو)، به دلیل اقدامات فرانسه است که سعی داشت این اتحاد به یک „آلمانِ اروپایی“ تبدیل شود، نه یک „اروپای آلمانی“.

بدون آمریکا، اتحاد آلمان شرقی و غربی این‌قدر سریع اتفاق نمی‌افتاد. آلمان هنوز هم این کمک آمریکا را به یاد دارد و به خاطرش سپاسگزار است. اما حس قدردانی تأثیر چندانی بر روابط بین‌المللی ندارد. هنگامی‌که آمریکا سعی داشت برای مدیریت فروپاشی یوگوسلاوی قدرت‌های اروپایی را بسیج کند، آلمان ریسک را نپذیرفت و مساعدت نکرد. اما دلیل اصلی فاصله گرفتن آلمان از آمریکا، اختلاف میان جورج دبلیو بوش و „گرهارد شرودر“ بر سر جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ بود.

از آن زمان به بعد، آلمان بیشتر و بیشتر از آمریکا فاصله گرفت و در مسیر خود حرکت کرد. آلمان‌ها از ریاست جمهوری باراک اوباما استقبال کردند. اما روابط آلمان- آمریکا در دولت اوباما افت بیشتری پیدا کرد. مرکل پیشنهاد اوباما برای تحرک بخشیدن به اقتصاد آلمان پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ و بحران یورو در سال ۲۰۱۰ را نادیده گرفت. افشاگری‌های „ادوارد اسنودن“ (از جمله شنود تلفن شخصی مرکل توسط آمریکا)، روابط را مسموم‌تر کرد. در ژوئن ۲۰۱۴، آلمان در اقدامی بی‌سابقه افسران ارشد اطلاعاتی آمریکا را از برلین اخراج و این اقدام را در توییتر علناً اعلام کرد. خیلی زود آشکار شد که سازمان اطلاعات آلمان نیز تماس‌های تلفنی „هیلاری کلینتون“ را زیر نظر داشته است. پس از روی کار آمدن اوباما، اعتماد آلمان‌ها به آمریکا از ۷۶ درصد به ۳۵ درصد رسید. شصت درصد آلمانی‌ها ادوارد اسنودن را یک قهرمان توصیف کردند.

هر کس که در انتخابات سال ۲۰۱۶ آمریکا پیروز می‌شد، باید انتظار چالش‌های زیادی در راه بازسازی روابط با آلمان را می‌داشت. اما ترامپ آسیب بیشتری به روابط دو کشور زد.

از زمان جنگ، سیاستمداران آلمانی فعالیت‌های خود را بر اساس دو تعهد بنیادی بنانهاده‌اند: لیبرالیسم در خانه؛ پایبندی به پیمان آتلانتیک شمالی در خارج. تنها اقلیت کوچکی مورد اول را موردنقد قرار می‌دهند؛ اما اقلیت بسیار بزرگ‌تری درباره مورد دوم تردید دارند. درست همانند آمریکایی‌ها، آلمانی‌ها نیز نازی‌ها را به خاطر دارند. آلمان‌ها خیلی بهتر از آمریکایی‌ها سوختن شهرهای کشورشان توسط بمب‌افکن‌های انگلیسی و آمریکایی را به خاطر دارند. اکنون آلمان‌ها درباره تاریخ خود به‌روشنی صحبت می‌کنند و فاصله‌ی احساسی خود با شرکایی که دیگر نیاز چندانی به آن‌ها ندارند را ابراز می‌کنند. یکی از ژنرال‌های نیروی هوایی آلمان دریکی از اجلاس‌های ناتو به من گفت: „ما هرگز یک خانواده نخواهیم بود. آمریکایی‌ها، انگلیس‌ها، کانادایی‌ها، و نیوزلندی‌ها یک خانواده هستند. اما ما هرگز یک خانواده نخواهیم بود.“ این احساس در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک آلمان مانند تردید در پیوستن به پیمان‌نامه امنیتی „فایو آیز“ منعکس شد.

دونالد ترامپ به افزایش تردیدهای آلمان دامن می‌زدند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند اعتماد آلمانی‌ها به آمریکا که در دوران اوباما کاهش یافته بود، با آغاز دولت ترامپ به سطحی تقریباً همسان با روسیه‌ی پوتین سقوط کرده است. مرکل که در پاییز با رقابت‌های انتخاباتی روبرو است و اکنون شریک مطمئنی در پاریس به دست آورده (امانوئل مکرون)، به‌طور رسمی و علنی تصمیمش مبنی بر جدایی از اتحاد آمریکا را اعلام کرده است. روز یکشنبه طی سخنرانی در برابر دو هزار نفر اعلام کرد که اروپا در شرایط کنونی نمی‌تواند بر آمریکا و انگلیس تکیه کند. مرکل گفت: „زمانِ تکیه و وابستگی به دیگران به سر آمده است. این مسئله را در چند روز اخیر فهمیدم. ما اروپایی‌ها باید خود سرنوشتمان را در دست بگیریم.“ نکته قابل‌توجه این بود که مرکل از واژه „اروپایی‌ها“ استفاده کرد، نه „آلمانی‌ها“. همچنین، احتمال تکیه اروپا بر آمریکا یا انگلیس در آینده را به‌طور کامل منتفی دانست: درب بسته نشده است. اما روند قدیمی پایان‌یافته.

اگر امتناع ترامپ از حمایت از ماده پنج ناتو (همکاری‌های مشترک در مسائل دفاعی) را در نظر بگیریم، می‌بینیم که پیامِ اولین سفر ترامپ با پیامی که ولادیمیر پوتین برای اروپا دارد چندان متفاوت نیست.

افرادی در تلاش‌اند این سفر را چیزی به‌جز فاجعه مطلق برای منافع آمریکا در اروپا تفسیر کنند. „مک مستر“ مشاور امنیت ملی آمریکا اصرار دارد که ترامپ ماده پنج ناتو را تأیید کرده است. اگر سخنان ترامپ را با روسای جمهور قبل از او مقایسه کنیم، می‌فهمیم که این ادعا نادرست است. „باب کورکر“ یکی از اعضای جمهوری‌خواه در کمیته روابط خارجه سنا اعلام کرد که از سفر ترامپ رضایتِ کامل دارد. اگر واقعاً از این سفر رضایت داشته باشد، نشان‌دهنده قضاوتِ نادرست اوست. اما من ترجیح می‌دهم فکر کنم در ابراز عقایدش صادق نبوده است.

حقیقت این است: دونالد ترامپ دارد به عمیق‌ترین و گسترده‌ترین منافع سیاست خارجی آمریکا صدمه می‌زند. اعضای کابینه و ستاد انتخاباتی او تحت سوءظن به تبانی با سازمان‌های جاسوسی روسیه قرار دارند که گفته می‌شود برای موفقیت او در انتخابات علیه کلینتون توطئه‌چینی کردند. شرایط دشوار و خطرناک است. اگر می‌خواهند شرایط بهتر شود، تمام آمریکایی‌ها و مهم‌تر از همه „باب کورکر“ باید به پذیرفتن عمق فاجعه اعتراف کنند