با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357، مسعود رجوی که به تازگی از زندان آزاد شده بود، رؤیای کسب حاکمیت را در سر می پروراند. البته او برای رسیدن به این منظور در سال های متمادی بعد، از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نکرد. رجوی مدعی بود و همیشه تکرار می کرد که رهبری انقلاب دزدیده شده است. مفهوم این ادعای وی این بود که خود را صاحب اصلی انقلاب، و رهبری آن را حق مسلم خود می دید که از وی دریغ شده و باید آن را باز پس بگیرد.
در 30 دی 1357 تعدادی از زندانیان سیاسی بر اساس طرح ساواک توسط شاپور بختیار نخست وزیر وقت از زندان آزاد شدند. عده ای از آنان کسانی بودند که مانند مسعود رجوی با جریان اصلی انقلاب و رهبری آن تضاد داشتند. مسعود رجوی در بیانیه 12 ماده ای خود در سال 1354 در ماده 10 به وضوح این تقابل را نشان داده بود. ساواک تصور می کرد با آزاد نمودن چنین افرادی، مقابله با انقلاب اسلامی شکل گرفته و حرکت آن کند خواهد شد؛ اما رود خروشان حرکت یک پارچه و عظیم مردم در زیر چتر رهبری واحد آن جای هیچگونه تقابلی را باقی نمی گذاشت لذا انقلاب شکوهمند اسلامی با کمترین هزینه ممکن و با بالاترین شتاب به پیروزی کامل رسید و طومار وابستگی ایران به آمریکا برای همیشه بسته شد.
مسعود رجوی به خوبی از میزان ناتوانی خود در برابر جریان اصلی انقلاب اسلامی آگاهی داشت و بر این باور بود که برای کسب قدرت نیاز به کمک و حمایت خارجی دارد. اولین گزینه او اتحاد جماهیر شوروی سابق بود. هنوز چند روزی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که مسعود رجوی فرصت را برای جاسوسی و خیانت از دست نداد و در 25 بهمن 1357 راه سفارت شوروی را در پیش گرفت تا خدمات خود را در برابر دریافت سلاح و تجهیزات به منظور کسب قدرت ارائه دهد.
محمد رضا سعادتی از کادرهای رهبری مجاهدین خلق در 6 اردیبهشت سال 1358، درست در روزی که مسعود رجوی و موسی خیابانی با اصرار و پیگیری زیاد به ملاقات رهبری انقلاب اسلامی رفته بودند، بر سر قرار با کاردار سفارت شوروی در تهران و در حین تبادل اطلاعات سری در برابر دریافت تجهیزات جاسوسی دستگیر شد. البته رهبران سازمان، بر اساس ماهیت فرقه ای خود با جنجال کردن و هیاهو در برابر این وطن فروشی آشکار، طلبکار هم شدند و جمهوری اسلامی را متقابلاً به وابستگی به آمریکا متهم نمودند.
دیدار مسعود رجوی و موسی خیابانی با رهبر انقلاب اسلامی
در جریان سرنگونی رژیم شاه، مسعود رجوی در اندیشه و تدارک تقابل نظامی با جمهوری اسلامی نوپا بود. او بعدها اذعان نمود که زمانی که همه به فکر تشکیل حزب و فعالیت سیاسی بودند او به دنبال برقراری سازماندهی نظامی و تشکیل میلیشیا بود. در خلال انقلاب اسلامی، رجوی و نفراتش صرفاً به دنبال جمع آوری سلاح، مهمات و تجهیزات برای روزی بودند که به گفته او فاز جنگ مسلحانه با نظام آغاز شود.
مسعود رجوی در سال های بعد اعتراف کرد که با توجه به مشروعیت بالای رهبری انقلاب، امکان مقابله نظامی از ابتدا نبود و او با نشان دادن ظاهری مغایر با باطن خویش تلاش می کرد تا ورود به جنگ مسلحانه را به زمانی بیاندازد که آمادگی بیشتری به دست آورده باشد. او همچنین نیاز به زمینه سازی هائی داشت تا خود را آغازگر جنگ با نظام نشان ندهد. از این رو قبل از 30 خرداد 1360، یعنی روزی که سازمان در برابر جمهوری اسلامی تازه تأسیس وارد جنگ مسلحانه شد، با بسیج میلیشیا در خیابان ها، تهاجم به منزل پدری مهدی ابریشم چی و دادن اطلاعیه نظامی به این بهانه، جمع آوری سلاح و مهمات، سخنرانی تحریک آمیز در امجدید که نظام را به وابستگی به آمریکا متهم نمود، سوء استفاده از آیت الله طالقانی بدلیل آشنائی قبلی از زندان، میتینگ 14 اسفند و فریب بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران، و مواردی از این دست ورود به فاز نظامی را زمینه سازی کرد.
او همچنین بعدها اعتراف کرد که از همان ابتدا به دنبال فرستادن نفوذی در ارگان های تازه شکل گرفته جمهوری اسلامی بود. مسعود رجوی اذعان نمود: „هر جا که توانستیم با نفوذی های خود تأثیر گذاشتیم (مانند دفتر بنی صدر) و هر جا که نتوانستیم منفجر کردیم (مانند دفتر حزب جمهوری اسلامی)“.
به دنبال سرنگونی شاه، مسعود رجوی از فضای باز سیاسی به وجود آمده حداکثر استفاده را برای جذب نیرو به روش های فریبکارانه و فرقه ای انجام داد. او منافقانه با ژست های دروغین مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی و با سوء استفاده از شعارهای اسلامی تلاش می کرد تا حداکثر جوانان بی تجربه را به دام انداخته و جذب نماید. بسیاری که شور انقلابی داشتند اما در برابر اغواگرانی همچون رجوی و ترفندهای فرقه ای او، تجربه کافی نداشتند گرفتار فرقه مخرب کنترل ذهن او گردیده و سرنوشتی کاملاً متفاوت با آنچه از ابتدا تصور می نمودند، پیدا کردند.
مسعود رجوی در همین راستا برای مظلوم نمائی و برای مشروع جلوه دادن تقابل خود با نظام که با هماهنگی دشمن خارجی صورت گرفته بود درخواست دیدار با رهبری انقلاب اسلامی را داد اما امام خمینی هوشیارانه در پاسخ اظهار داشت که: „شما اسلحه هایتان را زمین بگذارید، من به دیدار شما خواهم آمد“. به این ترتیب توطئه رجوی برای محق جلوه دادن خود خنثی گردید.
او در عین حالی که رسما قانون اساسی مورد تصویب قاطبه مردم در رفراندوم عمومی را رد می کرد و قبول نداشت اما در انتخابات ریاست جمهوری کاندید شد؛ یعنی با وجودی که می دانست اولیه ترین شرط شرکت در هر انتخاباتی در هر کشوری پذیرش قانون اساسی است، اما تلاش می کرد تا نشان دهد که مورد ظلم و بی مهری قرار گرفته است.
دیدار مسعود رجوی با یاسر عرفات در تهران که تصاویر آن در همه جا تبلیغ گردید مؤید اوج تزویر و نفاق اوست. او در ملاقات با رهبر جنبش فتح ادعا نمود که تنها راه نجات فلسطین مبارزه مسلحانه است و جمهوری اسلامی را به عدم حمایت از جنبش انقلابی فلسطین متهم کرد. مقایسه شعارها و حرکات آن زمان فرقه رجوی با موضع گیری های امروز به وضوح ماهیت جریان نفاق را نشان می دهد. مسعود رجوی در جریان تسخیر لانه جاسوسی آمریکا مدعی بود که جمهوری اسلامی در برابر دیپلمات های بازداشت شده آمریکایی نرمش به خرج می دهد و باید آنان را محاکمه و اعدام نماید.
دیدار مسعود رجوی با یاسر عرفات در تهران
اما خائنانه ترین اقدام آشکار رجوی برای رسیدن به قدرت، همکاری با دشمن متجاوز به خاک میهن بود. مسعود رجوی قبل از آغاز تهاجم عراق به ایران سفری مخفیانه به پاریس داشت و در آنجا با واسطه گری فرانسه با رژیم بعث عراق ارتباط برقرار نمود. برنامه طراحی شده این بود که صدام حسین از خارج و مسعود رجوی از داخل تهاجم را آغاز کرده و کار نظام جمهوری اسلامی تازه شکل گرفته را یکسره کنند.
مطالعه دقیق نحوه آغاز جنگ تحمیلی و موضع گیری های سازمان مجاهدین خلق در این رابطه، خصوصاً پیام نوروز سال 1360 مسعود رجوی، به خوبی ارتباط اولیه با رژیم بعث و نقش خائنانه رجوی در این رابطه را آشکار می سازد. همچنین بعد از سقوط صدام حسین، نوار دیدارهای سران فرقه رجوی با عوامل عراقی برملا شد که در این نوارها به روشنی نشان داده شده است که دیدارها در بغداد به قبل از آغاز جنگ بر می گردد و سازمان مجاهدین خلق به نوعی مشوق صدام حسین در حمله نظامی به ایران بوده است.
جاسوسی، وطن فروشی، فریب، قتل، جنایت، خیانت، ترور، تخریب، نفاق، جار و جنجال، مظلوم نمائی و مغزشویی تمام کارنامه مسعود رجوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی را تشکیل می دهد. متأسفانه در تاریخ معاصر ایران به این پدیده یعنی فرقه تروریستی و مخرب رجوی خیلی کم پرداخته شده حال آن که ایران بعد از انقلاب اسلامی بسا بیش از جنگ و تحریم خارجی مبتلا به ترور، تروریسم و فرقه های تروریستی داخلی بوده است.
ابراهیم خدابنده