توهم رهبرى مجاهدين اين بار با گاوچرانان آمریکایی

توهم رهبرى مجاهدين اين بار با گاوچرانان آمریکایی

توهم رهبرى مجاهدين اين بار با گاوچرانان آمریکایی

عبدالکریم ابراهیمی، ایران فانوس، 18.12.2018

مسعود رجوى فردى خودپسند و خود بزرگ بين بود و چنان كيش شخصيت داشت كه هيچوقت اين خصلت به او اجازه نمي داد كه انتخاب درستى بر اساس شرايط و واقعيت های موجود داشته باشد. هميشه خود را برتر از ديگران مي دانست، حتى در رابطه با اقاى خمينى كه توده مردمى را پشت خود داشت و در روزهاى انقلاب ضد سلطنتى، مجاهدين ترانه سرود اى مجاهد اى مظهر شرف و خمينى اى امام، برايش درست كرده بودند و مي خواست بر كرسى اقاى خمينى تكيه كند، رجوى بنا بر خصلت خودبزرگى بينى اش ادعاى رهبرى جامعه را داشت و بجز مرد اول جامعه، به هيچى قانع نبود. در پيوند بنى صدر هم هيچ وقت با وجود اينكه خود شخص رجوى او را فريب داده و از حكومت جدا كرده  و به پاريس آورده بود اما جايگاهى برايش قائل نبود و از بنى صدر مي خواست زير قباى او رفته و ولايت رجوى را بپذيرد.

بنابرين، وقتى هم كه به عراق رفت در توهم اين آرزو  براى رسيدن به اريكه قدرت  با دشمن در حال جنگ با ايران، عهد اخوت بست و تمام عيار در خدمت صدام و امنيت عراق، قرارگرفت، اين همپيمانى، رجوى را چنان سرمست كرده بود كه فكر ميكرد نه تها كشور پهناور ايران را زير تسلط خود در خواهد آورد بلكه اين توهم در ذهن رجوى وجود داشت كه با همپيمانى با ديكتاتور عراق حتما خاورميانه را در چنگ خودشان خواهند گرفت. بر همين اساس، رجوى هر كارى در مزدورى و خود فروشى و جنايت و خيانت در چنته داشت، در اختيار اداره امنيت عراق قرار داد تا جايى كه در سال ١٣٦٥ با تشكيل ارتش به اصطلاح آزاديبخش، بزرگ ترين خدمت را به ماشين جنگى عراق كه در حال جنگ با ايران بود كرد و به اربابش ثابت نمود كه يار غار او در هر شرايطى است. ارتش به اصطلاح آزاديبخش رجوى كه در محافل عراقي و درونى تشكيلات، ارتش خصوصى صدام لقب گرفته بود، بازوى اطلاعاتى و امنيتى و رزمى صدام و اداره امنيت آن بود و صدام از هيچ رسيدگى و كمكى و تهيه اقلام نظامى براى آن كوتاهى نميكرد و هر چى لازم داشت به وفور تهيه ميشد تا جايى كه خود نظاميان عراقي كه مستقيما با قرارگاه اشرف ارتباط داشتند، إذعان ميشد كه بيشتر از گارد رياست جمهورى صدام، توجهات صدام به قرارگاه اشرف است.

رجوى هم به اين دليل از باده سرمست شده بود و توهم ميزد و فكر ميكرد پشتش به كوه وصل است و سرنگونى را در دسترس خود ميديد و با فريب آنهمه خيانت و جنايت در حق افراد تشكيلات خود مرتكب شد و بى مهابا به كشتن و سربه نيست كردن و شكنجه افراد مي پرداخت و با به راه انداختن جو پليسى،  شديدترين محدوديت هاى تاريخ را روى افراد اعمال ميكرد و با دروغ و ريا و تشكيل نشست هاى ايدئولوژيكى ذهن، روح و جسم افراد را در اختيار خود ميگرفت و تهديدات را چنان بالا مي برد كه ناچاراً همه كوركورانه ذهن و ضمير خود را به او سپرده و بدون چون و چرا اراده رجوى در تشكيلات اعمال ميشد و رجوى هم از اين وضعيت سوءاستفاده ميكرد، سركوبهاى وحشيانه را در نشستهاى گوناگون پيش ميبرد و آن جنايات كه بارها توسط جدا شده ها از تشكيلات رجوى به زبان رانده شده يا به رشته تحرير در آمده است، مرتكب ميشد.

رجوى وقتى كه سرمست از حمايت و پشتيبانى ديكتاتور عراق و اداره امنيت آن بود، هيچ خدايى را بنده نبود و فكر نميكرد روزى به اين وضعيت زار امروزى بيفتد و مانند موش در سوراخ پنهان شود يا به قول معروف وقتى كه جيك جيك مستانش بود فكر زمستانش نبود و هميشه بهار در تصور خود ميديد و حال همان خط و همان روش اين بار از خانم فرنگ نشسته اش كه ديگر هيچ كرك و پشمى برايش باقى نمانده، در واپسين تنفس هاى تشكيلات از دست رفته اش ميخواهد با اهرم ترامپ و دل بستن به امام زاده بولتون، توهم سرنگونى را در سر خود دارد و اين را ميخواهد به اندك افراد پير و پاتال تشكيلات نداشته اش تزريق نمايد اما ديگر بعد از مرگ سهراب، نوشدارو بيفايده است و كسى وقعى براى خانم توهم زده رجوى قائل نيست و روز بروز بر جدايى و فرار افراد از تشكيلات افزوده شده و به مريم رجوى بايد يادآور شد، چشم و گوش ات را باز كن و ببين  آرزوى شوهرت در خاورميانه عكس تعبير شد. نه تنها عراق و سوريه جان گرفتند بلكه مردم پا برهنه و مظلوم و فقير يمن سيلى محكمى به بناگوش اربابت آلسعود نواختند و سرنوشتى همچون صدام در انتظارشان خواهد بود و نيز  غرب را بنگر و اروپا را هم ببين، فرانسه ميزبانت را ببين. تا قبل از اينكه شلوارت را خيس نكردى، پيش نهاد ميشود پيش شوهرت در سوراخ موش تشريف ببری كه وضعيتت زار است. راهى جز اين در جلوى پاى شما وجود ندارد، پس زودتر گورت را گم كن.

„پایان“