نمونه بارز „انقلابیون دروغین“ مجاهدین و رهبران آن هستند

نمونه بارز „انقلابیون دروغین“ مجاهدین و رهبران آن هستند

نمونه بارز „انقلابیون دروغین“ مجاهدین و رهبران آن هستند

 کریم غلامی، ایران فانوس، 06.06.2018

افراد زیادی هستند که در رابطه با کتاب و یا فیلم و یا شخصی مطلب می نویسند و آن را نقد می کنند و یا برای بزرگ داشت و یاد آوری فردی از آوردن جمله ای از او خاطره آن فرد را زنده می کنند. اما افراد بی مایه برای اثبات حرف خود آویزان دیگران می شوند تا حرف خود را اثبات کنند البته همواره این استناد آنها بی ربط و پوچ است. رجوی ها، سابقه طولانی در این امر دارند، آنها با استفاده از حرف های دیگران و استناد به آن، تلاش بر این داشتند تا درستی حرف خود را اثبات کنند. اوایل سال 1370(1991) مسعود رجوی در سالن اجتماعات اردوگاه اشرف اقدام به بر گزاری یک جلسه عمومی کرد. همان ابتدا بدون هیچ مقدمه ای روی تابلو جمله ای از مسیح نوشت „هر کس که همسر خود را بیش از من دوست دارد از من نیست“ و اشاره ای به „طالوت“ کرد که از یاران خود خواسته بود که برای جنگ، زن و خانه و کار خود را رها کرده و به دنبال او بروند. او با استناد به این دو موضوع، طلاق های اجباری در سازمان مجاهدین را به راه انداخت. هیچ وقت هم معلوم نشد که این دو موضوع چه ربطی به طلاق های اجباری در سازمان مجاهدین داشت.

مجاهدین از رهبرانشان گرفته تا مقاله نویس های آنها بی سواد و بی مایه هستند. برای این که اثبات کنند جداشدگان از مجاهدین،“مزدور“ هستند آویزان چگوارا شده اند. جالب اینجا است که مجاهدین در این مقاله تلاش برای اثبات مزدوری جداشدگان را دارند، خیانت و مزدوری خودشان را اثبات کرده اند. آنچه که مجاهدین به آن استناد دارند، سخنانی از چگوارا است که به موضوع „انقلابیون دروغین“ پرداخته است. در جامعه ایران و در جمع انقلابیون و مبارزین برای آزادی و دمکراسی در ایران مجاهدین یکی از همان یا بهتر بگوییم شاخص „انقلابیون دروغین“ هستند. من نمی توانم در رابطه با بنیانگذاران سازمان مجاهدین و تشکیل سازمان مجاهدین به نقد و بررسی بپردازم زیرا نه اطلاعات کافی در این باره دارم و نه در آن دوران حضور داشتم که به توانم به آن استناد بکنم. شاید بنیانگذاران سازمان مجاهدین، انقلابیون و مبارزین بزرگی بودند و شاید سازمان مجاهدین در ابتدا یک جنبش انقلابی بود. اما از زمانی که من سازمان مجاهدین را شناختم بخصوص از سال 1367 به بعد، مجاهدین هرگز یک جنبش پیش رو و انقلابی و مبارز نبودند. تنها کاری که مجاهدین و بخصوص رهبران آنها به خوبی انجام می دهند خیانت و آدم فروشی و وطن فروشی و مزدوری است.

سازمان مجاهدین یک فرقه مذهبی و سیاسی بسیار خطرناکی است که برای رسیدن به قدرت و مقام و پول هر کاری انجام می دهد. آنها هیچ مرز اخلاقی و سیاسی ندارند. حاضر به هر خیانتی هستند. از ترور تا بمب گذاری و کشتار شهروندان گرفته تا مغزشوی و زندان و شکنجه و کشتن اعضای خود و حتی از خیانت و فروختن اعضای خود نیز اباء ندارند. آنها حاضرند بخاطر پول و حمایت دیگر قدرت ها اطلاعات ایران را به هر دشمنی بفروشند.

مسعود رجوی خود را رهبر انقلاب نوین ایران می داند! اما تا آنجا که به یاد دارم در تمامی سر فصل های جدی سیاسی خبری از این فرد نبوده و نیست. به گذشته بر نمی گردم. زیرا قبلا بسیار به آن پرداخته ام. از سال گذشته که جنبش های اعتراضی در ایران شکل گرفت و هم چنان ادامه دارد به مانند اعتصاب کامیون داران، شرایط بحرانی که جامعه ایران دارد از تنش میان ایران و اعراب، خروج آمریکا از برجام و تهدیدات نظامی، این رهبر انقلاب نوین مردم ایران کجا است، چرا هیچ اثری از او نیست؟ سایر سران مجاهدین از جمله خود مجاهدین هم با سالها تاخیر در پس مردم می روند. این عادت و روش مسعود رجوی است که هر گاه اوضاع خطیر و بحرانی می شود پا به فرار گذاشته و در سوراخی قایم شود. هر چند که ما می دانیم سالیان است که او مرده است، چه فیزیکی و یا مغزی.

مبارزه و جنبش های اعتراضی مردم و اعتصابات کارگری و سایر اصناف و کامیون دارها، حق قانونی آنها است و آنها نشان دادند که اجازه نمی دهند تا مبارزه به حق آنها با نفس نحس مجاهدین آلوده شود. مجاهدین که به انقلاب 1357 خیانت کردند و فضای آزاد و دمکراتیک سیاسی ایران را با به خون کشیدن جامعه، آن را به فضای خفه و خشن و بسته تبدیل کردند و تمامی فرصت های تاریخی که برای تغییر و اصلاحات به پیش آمده را با خشونت و خون ریزی از بین بردند، اما اینبار دیگر جامعه ایران با تلاش و مبارزه جداشدگان در دام نحس مجاهدین نیفتاد.

„پایان“