فریدونِ پُر فروغ

فریدونِ پُر فروغ

forooghi_012918.jpgروزنامه همدلی | مهدی فیضی‌صفت – شاید اگر تورج شعبانخانی به خسرو هریتاش پیشنهادش نمی‌داد، امروز موسیقی ایران «فریدون» نداشت، شاید اگر در جوانی دل به دختر زیبارویی نمی‌باخت و ازدواج معشوقه‌اش، قلبش را آتش نمی‌زد، امروز فریدون فروغی، فریدونی نبود با سوز صدایی که غم را موج موج از گوش مخاطب به وجودش جاری می‌کند. چه کسی مانند او می‌توانست بخواند «دلم از خیلی روزا با کسی نیست»، چه کسی مثل «فریدون» می‌توانست فریاد بزند «دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره» و چه کسی چون فروغی می‌توانست آواز کند «غم تنهایی اسیرت می‌کنه، تا بخوای بجنبی پیرت می‌کنه.» حتی اگر نزدیک به دو دهه اسیر سکوت شود، نامش فراموش نشدنی است، دوستدارانش از یاد نبردند خواننده‌ای را که با سیل هنرمندان مهاجر همراه نشد و ماند، حتی به قیمت خاموشی. او که صدای سوزناک و سبک منحصر به فردش، آثار ماندگاری را در حافظه‌شان ثبت کرد. فریدون فروغی در ابتدا به عنوان خواننده سبک پاپ و راک در موسیقی ایرانی مطرح شد؛ اویی که روزی تصور نمی‌کرد قطعه‌ای به زبان فارسی بخواند. دهه شصت و هفتاد میلادی بود، دوران ظهور و فراگیری موسیقی راک انگلیسی. عاشق «ری چارلز» بود، گیتار در دست می‌گرفت، «ری چارلز» می‌زد و می‌خواند اما «آدمک» زندگی موسیقایی او را متحول کرد. خسرو هریتاش، کارگردان صاحب‌نام دهه پنجاه به دنبال صدایی تازه بود، خواننده‌ای می‌خواست که گوش مخاطب عادت کرده به چهچهه‌های خواننده‌هایی چون «ایرج» را غافلگیر کند، تورج شعبانخانی، «فریدون» را پیشنهاد داد و «آدمک» و «پروانه من» خلق شدند. فریدون فروغی نگاه‌های علاقه‌مندان به موسیقی پاپ ایرانی را به خود جلب کرده پیشنهادها بود که به سمتش سرازیر می‌شدند اما شکستی که در راه وصال معشوق دچارش شد، مدتی او را از موسیقی دور کرد اما «فریدون» برگشت، صدایی که نماد اعتراض بوده و هست. نام فریدون فروغی در کنار فرهاد مهراد به عنوان خوانندگان موسیقی اعتراضی ایران حک شده، فریدونی که غمگنانه زیست، غمگنانه آواز خواند و غمگنانه چشم از جهان فرو بست. او را در روستای قورقورک بوئین زهرا قزوین در کنار برکه‌ای کوچک به خاک سپردند، جایی که سال‌ها پیش برایش خوانده بود «قریه من رویای من بود، اون چشمه خوب دنیای من بود». فریدون فروغی اگر امروز زنده بود، شصت‌وهفتمین سالروز تولدش را جشن می‌گرفت. او را از یاد نمی‌بریم، نه به خاطر «یار دبستانی»، «زندون دل» و ده‌ها کار ماندگار دیگر، چون او فریدون فروغی بود


فریدون، فروغی در ترانه روزگار ما
محمدعلی بهمنی – اگر قرار باشد از اسم فریدون فروغی صحبت کنم باید بگویم «او و کارهایش، فروغی در ترانه روزگار ما بودند.» او همیشه این مزیت را با خود به همراه داشت که با ارائه هر اثرش، چراغی را در ترانه و موسیقی پاپ ما روشن می‌کرد. شناخت من از او به زمانی برمی‌گردد که کاری را با آقای تورج شعبان‌خانی انجام داده بود و من در تهیه و تولید اولیه‌اش حضور داشتم و این باب آشنایی من با فریدون فروغی بود. ما منتظر «فروغی» بودیم که در موسیقی اتفاق بیفتد یا دست‌کم یک روشنی برای موسیقی پاپ ما باشد. در خصوص فرهاد نیز باید بگویم آن چه که او در موسیقی انجام داد، فراتر از حد انتظار بود. در این جا لازم می‌دانم به موضوع مهمی اشاره کنم. باید به کسانی که می‌خواهند مسیر این دو را ادامه دهند، نگاهی متفاوت داشته باشیم چرا که صدای فریدون و فرهاد متفاوت بود و به همین دلیل باید با دقت و حساسیت به ادامه‌دهندگان راه‌شان توجه کرد. به باور من اگر کسی می‌خواهد ادامه دهنده راه این عزیزان باشد ابتدا باید درک اجتماعی و هنری آنها را بیابد و به آن پی ببرد. چون فرهاد و فریدون به یک درک سوم از صدا، موسیقی و شعری رسیده بودند که قصد داشتند از آن بهره ببرند. به نظر من اگر آنهایی که می‌خواهند این راه را ادامه دهند به آن درک نرسند؛ شاید تنها یک چیزی شبیه صدای فریدون و فرهاد را ارائه دهند ولی جوانان نسل امروز باید بدانند مسیری که می‌خواهند در آن پای بگذارند در حافظه، ذهن و زبان ما زنده و ماندگار است. فرهاد و فریدون از موسیقی، شعر و صدای ارائه شده درک کاملی داشتند و جدا از آن چه خود بودند، درک اضافه‌ای نیز داشتند. امیدوارم ادامه دهنده‌های راه آنها مطالعه کنند و با زندگی آنها زیست داشته باشند. درست است که خود فریدون و فرهاد دیگر نیستند تا این جوانان زندگی‌شان کنند اما باید با زندگی‌نامه آنها و چراهای‌شان درگیر شوند. چرایی که آنها را به این سطح از واقعیت رسانده، قابل تامل است. هر کسی که راه این عزیزان را ادامه دهد بسیار دوست‌داشتنی است. در مورد تنهایی و برخوردهای نامتناسب با فریدون در قبل و بعد از انقلاب نیز باید بگویم: خلا همیشه وجود دارد. روزگار یا تاریخ آن روزگارها اولین آسیب‌ها را با کوچک‌ترین تغییر، متوجه هنر و هنرمند کرده است. یعنی هنر سرگردان است. البته هنر کار خودش را ادامه می‌دهد اما دیده نمی‌شود. این دیده نشدن برای کسانی که هنردوست هستند و آنهایی که یک مسیر شفاف را دنبال می‌کنند مدتی سرگردانی به بار می‌آورد. اگر تاریخ را ببینیم همیشه این اتفاق‌ها را شاهد بوده‌ایم اما همیشه ذات هنر و ذات آن چه یک هنرمند واقعی ارائه داده مثل یک صدا و یک آیینه روبه‌روی دوست‌داران است و آفرینش را با ایجاد کوچک‌ترین فرصت بهره دوباره، در وجود این‌ها زنده می‌کند و به همین دلیل نباید نگران بود. اکنون آن قدر فرزندان هوشمند داریم که وقتی کار فکری آنها را نظاره می‌کنیم، می‌بینیم که چه ظرفیت‌های فکری عظیمی دارند. تنها باید فضا برای‌شان فراهم شود که با شناختم از هنر می‌گویم هنر برای خود فضاسازی خواهد کرد.


به خاطر همه همراهی هایش از فریدون ممنونم
حسین زمان- ترانه‌های افرادی مثل فریدون فروغی و بیش از او، فرهاد مهراد در واقع به نوعی بیانگر مسائل و معضلات زمان خودشان بوده است. البته این آثار حاصل کار ترانه‌سرا، آهنگساز و خواننده با همدیگر بوده است اما این که پشت این ترانه‌ها چه تفکری نهفته بوده و از جانب چه کسانی بروز پیدا می‌کرده، باید خیلی دقیق‌تر بررسی شود. فضایی که هنرمند در آن زندگی می‌کند روی ترانه‌ها موثر است. اصلا بحث هنر و موسیقی را کنار بگذاریم. مردم یک جامعه در کسوت‌های مختلف مانند استاد دانشگاه یا دانشجو، خصلت‌های مختلف دارند. عده‌ای مسائل و مشکلات جامعه خود را می‌بینند و فقط نظاره‌گر هستند. بعضی دیگر می‌بینند و فقط متاثر می‌شوند. برخی هم می‌بینند، متاثر می‌شوند و البته عکس‌العمل نشان می‌دهند. خصلت آدم‌ها با همدیگر فرق دارد. هنرمندان نیز همین گونه هستند. هنرمندانی هستند که مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه خود را به خوبی درک می‌کنند اما به خاطر محافظه‌کاری یا ترس از این که موقعیت خود را از دست بدهند هیچ وقت به دنبال این موضوع نمی‌روند که اعتراض به مشکلات جامعه را در آثار و یا صحبت های خود بگنجانند. عده‌ای نیز هستند که سعی می‌کنند مشکلات را به گونه‌ای در کارهای خود مطرح کنند که خیلی لطمه نبینند.
فرهاد و فریدون مشکلات جامعه را می‌دیدند و متاثر می‌شدند و این تاثر به شکلی در کارهای آنها دیده می‌شد. حتی کارها در آن زمان نیز تا حد زیادی محافظه‌کارانه بود و عوامل کار بعضا با همان شکل هم مورد سوال و تذکر واقع می­‌شدند .آنچه مسلم است، نام هنرمندان بزرگی مانند فریدون فروغی هیچگاه از یاد و خاطره ما خارج نمی‌­شود افرادی از این دست اصلا نیازی به تمجید ندارند. هنرمندان بزرگی چون فروغی و فرهاد که حالا دیگر سال­‌هاست از میان ما رفته­‌اند مشخصه­‌هایی مخصوص به خودشان را داشتند و به بیان بهتر دارای سبک هنری مختص به خود بودند.از منظر فاکتورهای فنی صدای رسا، پر طنین و پر صلابت فریدون فروغی از ویژگی‌های منحصر به فرد این هنرمند توانمند بود. چیزی که در اکثر خوانندگان دهه پنجاه مشهود بود، عشق شان به این هنر و اصالت هنری شان بود؛ که متاسفانه این روزها چه در داخل و چه در خارج از کشور، کمتر شاهد آن هستیم. صدای فریدون فروغی یار و همدم روزها و شب‌های تنهایی من در دوران نوجوانی و جوانی بود، از این بابت از او سپاسگزارم.


ای کاش هم‌نسل تو بودم
نیما مسیحا- کارهای فریدون از دوران کودکی همراه من بود. این توفیق اجباری به خاطر علاقه‌ای بود که پدرم به فریدون و فرهاد داشت. در آن روزگار، درک کاملی از اشعار او نداشتم اما بعدها فریدون برایم آشنایی قدیمی جلوه می‌کرد. در همان سال‌های کودکی که آهنگ‌های فریدون در ناخودآگاهم می‌نشست، احساس خوب و دلنشینی نسبت به ملودی‌ها و به خصوص صدای او داشتم. فریدون فروغی در ذهنم جایگاه بلندی داشت و همچنان نیز دارد. نگاه او نسبت به کاری که ارائه می‌داد و از طرف دیگر انتخاب‌های خاصش، او را ویژه کرده بود.

تنها یک بار فریدون را دیدم و دیگر فرصتی پیش نیامد که با او ملاقاتی داشته باشم. در همان دیدار، درکم از او این گونه بود: «مردی را دیدم که مهربان، صمیمی و در عین حال عمیق بود.» ای کاش هم‌نسل او بودم. زیرا فریدون فروغی یکی از تاثیرگذارترین افراد در موسیقی پاپ ایران بود. ملودی‌های زیبا و ترانه‌های متفاوت فریدون در کنار صدای فوق‌العاده‌اش، او را به نقطه‌ای متمایز در موسیقی تبدیل کرده است. همیشه فریدون را دوست داشتم و دارم و هنوز هم به کارهای او گوش می‌دهم. در این جا لازم می‌دانم از یک حادثه وحشتناک، گله کنم. فریدون فروغی را در روستای قورقورک اشتهارد کرج در کنار برکه‌ای کوچک، در سایه کوهی بزرگ و در آرامشی که سال‌ها انتظارش را می‌کشید به خاک سپردند. او در خاموشی و مظلومیت از دنیا رفت. در حالی که سال‌ها، هواداران خود را در حسرت ارائه قطعه‌ای جدید یا اجرای کنسرت گذاشت. با این حال او همچنان در یاد دوستداران موسیقی به خصوص پاپ مانده و با تغییر نسل، نه تنها از محبوبیت او کم نمی‌شود که بر تعداد طرفداران او افزوده می‌شود.

حیف از صدای یار دبستانی

فرمان فتحعلیان- کارهای بسیار پرخاطره‌ای از فریدون فروغی در ذهن‌ها نقش بسته است که هر یک به تنهایی، گوشه‌ای از حافظه تاریخی موسیقی پاپ ما را تشکیل داده‌اند. فریدون را به خاطر ممنوعیت‌هایی که در راه داشت، این گونه تفسیر می‌کنم: «باید و نبایدها با اندوه فراوان، هنر یک هنرمند را می‌کُشد و از بین می‌برد.» مصداق این‌ها یا اثر هنرمند است یا خود او. درباره فریدون فروغی نیز متاسفانه این موضوع رخ داد و من نیز طعم این اتفاق را نیک می‌دانم.

همیشه گفته‌ام کسی که «یار دبستانی» را در ذهن همه به یادگار گذاشته و گذشت این همه سال، محبوبیت این ترانه را در میان اقشار جامعه کمرنگ نکرده، هنرمندی بزرگ و قابل ستایش بوده است. حیف از ممنوعیت‌ها و موانعی که او را خاموش کردند. انرژی فریدون فروغی می‌توانست آثار بیشتری را برای نسل‌های بعد به یادگار بگذارد اما سال‌های زیاد خانه‌نشینی او بود که ما را از کارهایش محروم کرد. اگر فریدون به فعالیت موسیقایی خود ادامه می‌داد، حالا ما با تعداد آثار بیشتری از او روبه‌رو بودیم که با توجه به سبقه کاری و انتخاب‌های او می‌توانستیم از شنیدن آنها لذت ببریم.

فریدون، زندگی سختی را پشت سر گذاشت و هزینه‌های زیادی را برای ادامه مسیر خود پرداخت. هزینه‌هایی که شاید کمتر کسی حاضر به پرداخت آن بود زیرا او به راحتی می‌توانست با تغییر رویه، شرایط مناسبی را برای خود را فراهم کند.

موسیقی و صدای حزن‌انگیز او نیز منحصربه‌فرد بود. اگر به تاریخ نگاه کنید فرهاد و فریدون جزو اولین کسانی بودند که شروع به اجرای قطعات انگلیسی با گیتار کردند اما کم کم راه خود را جدا و با استفاده از آموخته‌های خود از موسیقی غرب و تلفیق آن با ترانه و موسیقی ایرانی، کارهای ماندگاری را خلق کردند.

امیدوارم آینده، اتفاقات خوبی را برای هنرمندانی که با سختی کار می‌کنند به ارمغان بیاورد زیرا هر هنرمندی را تاب مقاومت مانند فریدون نیست. کم نبودند کسانی که زیر فشارها از اهداف خود دست کشیدند یا ترجیح دادند برای همیشه وطن خود را ترک کنند. احساس من به فریدون فروغی مرا یاد دوران تلخی می‌اندازد. دورانی که اشعار هنجارشکنانه همراه با زخمه بسیار عالی در صدای باصلابتش موج می‌زد. صدایی که مختص خودش بود و به خوبی با موسیقی و اشعاری که انتخاب می‌کرد، همخوانی داشت. حیف، حیف و حیف.

«مشدی ماشاالله»‌ها پیروز نشدند

هومن جاوید- فریدون فروغی جزو کسانی بود که ما جوان‌های موج نوی موسیقی پاپ، خود را وام‌دار آنها می‌دانیم. از ویژگی‌های مهم فریدون فروغی این بود که صدای نسل خود محسوب می‌شد اما با این حال می‌خواست صدای ناراضی نسل خود باشد. خیلی از خوانندگان هم‌دوره او به خاطر شرایط آن زمان و موقعیت‌های مناسبی که برای‌شان به وجود آمده بود از عاشقی و لذات زندگی می‌گفتند اما فریدون از ترانه‌هایی استفاده می‌کرد که در بسیاری از مواقع نیش‌دار بود.

او در ترانه‌هایش بیانگر کمبودهایی بود که نسل آن زمان در زندگی خود داشت. به واقع او انتقادهای اجتماعی را به سبک و زبان خودش در موسیقی خود می‌آورد. حزن و قدرتی که به صورت هم‌زمان در صدایش بود، تعادلی را در موسیقی او ایجاد کرده بود. از یک طرف شنونده صدایی «باریتون تنور» قوی می‌شنید که در عین حال اجرای باصلابتی را به گوش می‌رساند و از سوی دیگر حزن و حیایی خاص را در خود نهفته داشت. آدمی با شنیدن صدای فریدون فروغی نوعی همذات پنداری با او دارد (به لحاظ اعتراض از شرایط زمانه) و هم این که نوعی حس آرامش را درک می‌کند. در واقع تعادلی زیبا بین این دو منطقه ایجاد شده است.

فریدون فروغی از جمله کسانی است که من با آغاز گیتار نواختن و خواندنم از سن 15 سالگی، کارهایش را کاور می‌کردم و همیشه در کمال تعجب با خود می‌گفتم: «او که با هنجارهای اجتماعی دوران خودش کنار آمده بود و با شرایط انقلاب هم همراه بود و به آن اعتقاد داشت پس چرا فرصت خواندن نداشت و چرا این فرصت را به او نمی‌دادند.» زیرا مشکلی در ترانه‌های او وجود نداشت.

تا آن که این علامت سوال در من قوت گرفت که نکند آن «مشدی ماشالله»هایی که فریدون در قبل از انقلاب از آنها می‌نالید، هنوز هم هستند. مشکوکم به این که «مشدی ماشالله‌ها» نهایتا پیروز شدند و به همین خاطر صدای فریدون خاموش شد. او با وجود صدای زیبا برای اجرا و حضور نسلی که عاشقش بودند، همه را تشنه گذاشت و از پیش ما رفت. خیلی غم‌انگیز است که وقتی مجوز انتشار برای کارهایش صادر شد که او دیگر زنده نبود. این کابوس، وصف حال خود ماست چون نمی‌خواستیم تنها ریتم لازم جهت بشکن زدن یا حزن لازم جهت گریستن را در کار خود بگنجانیم و قدری تفکر را نیز در کارهای‌مان می‌خواستیم تا شنونده به فکر فرو رود و به همین دلیل با این کابوس همراه شدیم.

ما نمی‌توانیم از این مسئله به سادگی بگذریم که فریدون همانند بسیاری از خوانندگان هم‌دوره خود عمل نکرد و سعی کرد چیزی را بخواند که به آن اعتقاد دارد. به همین دلیل نسل امروز با وجود گذشت سال‌ها همچنان به آثار او عشق می‌ورزد. امروز هم اگر ما هستیم و حرکاتی می‌کنیم بدان علت است که خود را وام‌دار فریدون‌ها می‌دانیم. همان گونه که آنها ماندند و خواندند، ما هم همان راه را ادامه خواهیم داد. شاید بتوانیم صدای نسل خودمان باشیم، حتی به اندازه ذره‌ای از آن چه فریدون‌ها برای نسل خودشان بودند.