آسیب شناسی بحران اقتصادی – سیاسی ایران و نقشه راهی برای برون رفت

آسیب شناسی بحران اقتصادی – سیاسی ایران و نقشه راهی برای برون رفت

آسیب شناسی بحران اقتصادی – سیاسی ایران و نقشه راهی برای برون رفت از آن، هوشنگ امیراحمدی

Houshang_Amirahmadi.jpgمقدمه
قرار بود که این نوشته بصورت یک مصاحبه عرضه شود اما بعد از اینکه به تعدادی از سوالات «انتخاب خبر» جواب دادم متوجه شدم که آنچه در فکر دارم را بهتر می‌شود به شکل یک مقاله عرضه کرد. پس توافق شد از مصاحبه به مقاله تغییر مسیر دهیم.

در شروع از «انتخاب خبر» برای این فرصت تشکر می‌کنم. فعالیت این رسانه بسیار پیشرو بوده است و باید بگویم تقریبا همه رسانه‌های ملی جور واجور کشور را به نوعی پشت سر گذاشته است. آنها ممکن است اسم بزرگتری از «انتخاب خبر» داشته باشند چون از جاهای زیادی حمایت می‌شوند ولی «انتحاب خبر» حرفهای درست را به موقع درون مردم برده است و برای خودش افتخار آفریده است. تاریخ هم همین را ثبت خواهد کرد.

مصاحبه‌های قبلی خود من با «انتخاب خبر» تجزیه و تحلیل و پیشبینی‌های درستی از اتفاقاتی که بعدا افتادند را بدون تعارف و با صراحت یبان کردند و راه حل هم ارایه دادند که البته طبق معمول نادیده گرفته شدند و نتیجه‌اش را هم دیدند. amirahmadi ۱

بطور ویژه، در یکی از مصاحبه‌های قبلی‌ام با «انتخاب خبر» تحت عنوان «آینده انقلاب ایران و نقش آیت الله خامنه ای» اعتراضات مردمی جاری پیش بینی شده بود. من در آن مصاحبه به صراحت گفته بودم که یا آیت الله خامنه‌ای انقلاب می‌کنند و یا مردم این کار را خواهند کرد. من گفته بودم که ایران دارد وارد مرحله مبارزه بین انقلاب و ضد انقلاب می‌شود و گریزی از این مبارزه هم نخواهد بود. عینا همین حرف را دو سال قبل در یک تلویزیون برون مرزی زدم و چند ماه پیش هم در برنامه صفحه دو بی بی سی با توضیحات بیشتری تکرار کردم.

ما هنوز هم درهمین وضعیت هستیم و مشکل برطرف نشده است چون علل این اعتراضات کماکان سرجایشان هستند. خیزش مردمی ممکن است آرام گرفته باشد اما به هیچوجه سرکوب نشده است و نمی‌تواند هم بشود. آتش فعلا با زور به زیر خاکستر رفته است. اگر مسائل عدیده کشور حل نشوند این آتش دوباره شعله ور خواهد شد چون مسایل مانده‌اند و خواسته‌ها قابل سرکوب نیستند. و متاسفانه باید بنویسم که با توجه به همه شریط موجود، این مسائل به سادگی حل هم نخواهند شد. کشور به تغییرات بنیادی نیاز دارد.

عبور از بحران به سوی یک ایران بهتر، حمایت رهبری و سپاه را می‌طلبد

پیشنهاداتی که در زیر می‌آیند وقتی نوشته می‌شوند که اعتراضات خیابانی در کنترل کامل نیروهای نظام اسلامی درآمده‌اند. به عبارت دیگر، احتمالا دولت و حکومت اسلامی و طرفداران اصلاح طلب و اصولگرای آنها نیازی به عملی کردن هیچ بندی و فکری از این پیشنهادات را نخواهند دید. به اعتقاد من آنها اشتباه می‌کنند و امیدوارم که چنین فکر نکنند. این اعتراضات خاموش شدنی نیستند. آتش زیر خاکستر رفته است. مردم را می‌شود به خانه‌ها و بازداشتگاه‌ها فرستاد اما نه برای مدت طولانی، چون دلیل اعتراضات آنها و خواست عدالت خواهی آنها که از انقلاب مرحوم آیت الله خمینی نشأت گرفته است خاموش شدنی نیست.

اکثریتی از این ایرانی‌ها چیز مهمی ندارند که ببازند. متاسفانه جمهوری اسلامی با توجه به همه شرایط داخلی و خارجی، امکان حل مشکلات آنها را هم به تنهایی ندارد. همچنین باید بنویسم و هشدار دهم که در آینده نزدیک وضعیت مالی دولت شاید خیلی بدتر هم بشود. دولت آقای ترامپ در فکر افزایش تحریم‌ها و برگرداندن تحریم نفت و بانک مرکزی است. این را من از منابع بسیار موثقی شنیده‌ام و اعتقاد دارم امکان عملی شدن این سیاست‌های ضد ایرانی بسیار بالا است. متاسفانه بعد از سالها که برای عادی شدن رابطه ایران و آمریکا کوشش کرده‌ام هنوز این رابطه دشمنانه است و نقشه راهی برای بهبودی این رابطه وجود ندارد.

ترامپ در آخرین صحبت‌های خود که ۱۲ ژانویه مطرح کرد، اگرچه در برجام ماند اما حلقه محاصره اقتصادی کشور ایران را تنگ تر کرد تا جایی که رییس قوه قضائیه ایران هم زیر تحریم رفت. ایشان در این سخنرانی به کنگره امریکا و اروپائیان و آن دیگرانی که عضو ۵+۱ هستند هم هشدار داده که اگر تا ۱۲۰ روز برجام اصلاح نشود از آن خارج خواهد شد. اصلاح برجام هم برایش همانطور که من بارها نوشته‌ام، دائمی کردن محدودیت‌های برجام برای ایران، کاهش قدرت موشکی و خروج ایران از منطقه است. معنی حرف ترامپ این است که امکان برگشت تحریم‌ها روی نفت و سوئیفت بسیار بالا رفته است مگر اینکه جمهوری اسلامی باز هم تسلیم این سیاست تهدید بشود.

از طرف دیگر، نیروهایی در داخل و خارج از کشور هستند که به کمتر از براندازی کامل نظام اسلامی رضایت نمی‌دهند. آنها هم دراشتباه هستند. جمهوری اسلامی ایران، نظامی کماکان قدرتمند است و طرفداران بسیار و پر صلابتی دارد. درگیری با چنین نظامی که ایدئولوژیک هم هست حتی اگر خارجی‌ها هم در طرف براندازان باشند بسیار مشکل خواهد بود.

من جداً نگران ایران آینده هستم. متاسفانه با توجه به همه شرایط داخلی و خارجی، و با توجه به حضور کوته نظران در هر دو گروه متخاصم، اگر نشود به نوعی از آشتی و وحدت ملی رسید، کشور ما می‌تواند وارد فاجعه‌ای بشود که تاریخ ایران نظیرش را ندیده باشد. اطمینان دارم که با طرح پیشنهاداتی که در زیر می‌آیند، که البته هیچ ضمانت اجرایی هم ندارند، به شدت مورد حمله دشمنان صلح و آشتی قرار خواهم گرفت (همچنان که برای پیشنهاد آشتی بین ایران و آمریکا ۳۰ سال است مورد حمله هستم).

با این وجود گفتم به عنوان یک وطن پرست مسئول، نقطه نظراتم را بنویسم و با رهبری نظام و مردم ایران در میان بگذارم. باشد که حداقل بخشی از این پیشنهادات عملی شوند و از آن فاجعه قابل پیش بینی جلوگیری گردد. ما ایرانیان به احساسات بیش از تعقل بها می‌دهیم. این بار امیدوارم چنین نباشد و با مسئولیت پذیری بسیار بالایی با این بحران مواجه شویم.

در وضعیت انقلابی کنونی، سه نیرو در مقابل هم قرار دارند. نظام، که اصولگرایان و اصلاح طلبان را به همراه خود دارد، مردم معترض در کشور، که خواهان بهبود وضع خود و تغییرات اساسی در ساختارهای مدیریتی کشورهستند، و نیروهای برانداز، که خواهان سرنگونی کامل و هرچه سریع تر نظام جمهوری اسلامی هستند. این نیروی سومی از خارج هم حمایت می‌شود.

هیچ یک از این نیروها یک دست و متحد نیستند و تنها دشمنی آنها نسبت به نظام، آن نیرو یا نیروهای دیگر، آنها را در کنار هم قرار داده است. معنی این وضعیت این است که با تغییر در شدت اعتراضات، آرایش این نیروها هم حتما دستخوش تغییر خواهد بود. آنچه مسلم است، توازن قوا امروز به نفع نظام است و نیروهای برانداز فعلا قادر به اعمال خواست خود نیستند. با این وجود، به قدرت مردم نباید کم بها داد مخصوصا که قدرت نظام در تثبیت وضعیت خود و برگرداندن کشور به یک وضعیت عادی، هر روز کاهش خواهد یافت چرا که انتظار می‌رود فشارهای خارجی قوی تر، و مشکلات و خواست‌های عمومی برای بهبود وضعیت بحرانی کشور بیشتر و وسیع تر گردند.

معنی توازن قوای توصیف شده در بالا و تغییراتی که ممکن است در آن رخ بدهد این است که اگر نیروهای مردمی بار دیگر به خیابان‌ها برگردند، که احتمالش در آینده نزدیک حتمی است، آنوقت کشور درگیر بحرانی درازمدت و کشنده خواهد شد مخصوصاً که مثلث آمریکا، اسرائیل و اعراب هم مصمم به براندازی نظام هستند. در چنین وضعی، حتما نیروهای خارجی برای ایجاد بی ثباتی و شاید هم نوعی جنگ داخلی تمام توان خود را به کار خواهند گرفت.

آنچه مطمئن به نظر می‌رسد این است که خطر لیبی و عراق شدن، ایران را تهدید نمی‌کند اما سوریه شدن ایران در برنامه دشمنان خارجی و نیروهای برانداز ایران هست. این وضعیت برای هیچ کس در ایران سودی نخواهد داشت، نه برای آنها که به حفظ بدون تغییر نظام اصرار دارند و نه برای آنها که به کمتر از سرنگونی آن رضایت نمی‌دهند. در چنین وضعیتی، سیاست مداران روشنفکر و وطن پرستان ایران درون و خارج حکومت باید با بیشترین احساس مسئولیت و یک دید عملگرا و واقع بینانه نقشه راهی را برای گذار از این بحران پیشنهاد کنند که ملت گرایانه و مورد قبول اکثریت مردم ایران باشد. بدیهی است که هیچ نقشه راهی وجود ندارد که بتواند همه آحاد مردم را خشنود سازد.

بعنوان یک دانشگاهی، متخصص برنامه ریزی توسعه بین المللی و یک سیاست مدار روشنفکر ملی و فراجناحی، وظیفه خود می‌دانم که به سهم خود نقشه راهی را در مقابل مردم و حکومت اسلامی بگذارم و امیدوار باشم که حداقل مواردی از آنها که برای عبور از این بحران حتما حیاتی هستند اجرا گردند. در ابنجا یادآور شوم که به عنوان کاندید ریاست جمهوری، من یک پلاتفرم انتخاباتی جامع هم تهیه کرده‌ام که روی سایت من www.amirahmadi.com موجود است.

اما چه کسی می‌تواند حتی یک بند از این نقشه راه را „اجرا“ کند؟ مشکل در اینجاست و به همین دلیل هم هست که باید واقع بین و شجاع بود. واقعیت این است که در لحظه کنونی؛ نیروهای مردمی نه تشکلی دارند، نه ایده‌ای، نه سازمانی، و نه رهبر شناخته شده‌ای. براندازان حتی وضعیت بدتری دارند. آنها سوای اینکه هیچ یک از آن موارد شمرده شده را ندارند، حضورشان هم در داخل کشور تا آینده‌ای دوردست مقدور نخواهد بود. این وضعیت، نظام را در موضع برتر قرار می‌دهد. اما درون این نظام هم فقط یک فرد است که می‌تواند تصمیم‌های راهبردی بگیرد و نقشه راهی که پیشنهاد شده است را اجرا کند. آن شخص، آیت الله خامنه‌ای رهبر نظام است.

متاسفانه دوره‌های گذار بسیار پر خطرند و باید در چهارچوب حداکثر حفاظت‌های امنیتی برون مرزی و داخلی پیش بروند. این است که به نظر من نقشه راه ارائه شده نیازمند حضور قدرتمند نیروهای ارتش کشور برای حفظ مرزها، و سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی کشور برای حفظ آرامش داخلی است. اطمینان دارم که این نقشه راه و طرح ارائه شده برای اجرای آن مورد انتقاد شدید عده‌ای قرار خواهد گرفت و دیگرانی هم آن را غیرعملی خواهند دانست. اینها در واقع همان نیروهایی هستند که نمی‌توانند واقعیت‌ها را ببینند، تفکر راهبردی در مورد خطری که کشور را تهدید می‌کند ندارند و باید متاسفانه بگویم می‌خواهند با رگ گردنشان فکر کنند و با مشت‌هایشان عمل. با این وجود، برابر وظیفه ملی‌ام، نقشه راه را عرضه و اصرار خواهم کرد که باید در اجرای آن حتما آیت الله خامنه‌ای و نیروهای انتظامی و امنیتی کشور نقش راهبردی داشته باشند. این را هم اضافه کنم که این مجریان پیشنهادی هم اکنون در رأس امور هستند و در دوره گذار به یک وضعیت پسابحرانی، عبور از آنها نه ممکن است و نه معقول.

حداقل چند دلیل دیگر هم دارم که در این نوشته به نقش آیت الله خامنه‌ای و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوره گذار توجه بیشتری شده است. من نیروی دیگری را که به اندازه این فرد و نهاد مسئول انقلاب اسلامی باشند را نمی‌شناسم. در همین جا هم باید توجه بدهم که ما داریم درباره یک کشور و نظام عادی حرف نمی‌زنیم. ما داریم درباره نظام انقلابی جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم. مشخصا ما داریم از نظامی صحبت می‌کنیم که مرحوم آیت الله خمینی بنیاد نهاد و آن را انقلابی و اسلامی خواند و این دو را هم هرگز از هم جدا ندید. یعنی برای ایشان انقلاب و اسلام با هم نظامش را تبیین می‌کردند. مدیریت این نظام را ایشان و آنهایی که در رأس امور در اول انقلاب بودند به آیت الله خامنه‌ای محول کردند (علیرغم خواست ایشان) و سپاه را هم بنیاد نهادند که از نظام جدید حفاظت کند.

انقلاب اسلامی مرحوم آیت الله خمینی چه می‌خواست و چه حاصل شد؟

شعارهایی که در خیابان‌های ایران شنیده شد این معنی را می‌رساند که نظام از سوی مردم زیر سوال است. چرا باید اینگونه باشد؟ شخص رهبر انقلاب باید این جریان را بازگردانند به همان جایی که مرحوم آیت الله خمینی خواسته بود. این انقلاب آیت الله خمینی است. انقلاب آدمی است که در تاریخ ایران اسم بزرگی دارد و خواهد داشت. ایشان قرار بود انقلابی بکند که عدالت داشته باشد، استقلال داشته باشد، آزادی داشته باشد، کشور و یک جامعه سالم وجود داشته باشد. آیت الله خمینی گفتند اگر مردم جمهوری اسلامی را بخواهند همۀ این ارزشها وجود دارند. خوب، مردم جمهوری اسلامی را قبول کردند، و ۴۰ سال است که با سعه صدر و با تمام مسائل، این جمهوری اسلامی ایران دارند می‌سازند، در جنگ با آن بودند، در تحریم با آن بودند، در تهدید با آن بودند، در گرفتاری‌های اقتصادی با آن بودند، اما هر چیزی یک حدی دارد و یک جایی دارد.

مقامات کشور بیش از آنچه که مردم می‌توانند حتی فیزیکی تحمل کنند که نمی‌توانند از آن‌ها انتظار داشته باشند. یک جایی این جریان تمام می‌شود. حالا امروز می‌گویند تعداد معترضین کم است، شش ماه دیگر تعداد زیادتر می‌شود، یک سال دیگر کمتر می‌شود، دو سال دیگر بیشتر می‌شود و غیره. به هر حال این رشته سر درازی دارد. این جریان نمی‌تواند که به همین سادگی متوقف شود. بنابراین فکر من این است که شخص آیت الله خامنه‌ای همان طور که در مصاحبه‌های قبلی گفتم به نظر من وظیفه دارند، هم وظیفه انقلابی، هم وظیفه اسلامی، هم وظیفه روحانی و مذهبی که از انقلاب آیت الله خمینی پاسداری کنند.

بد نیست تکرار کنم که آیت الله خمینی به ملت ایران قول دادند که اگر به ایده ایشان برای یک حکومت اسلامی لبیک بگویند همه آنچه را که رژیم قبلی از آنها دریغ داشته بود را به دست خواهند آورد. ایشان به صراحت گفتند که در نظام اسلامی عدالت، آزادی، استقلال ملی، ارزش‌های اسلامی و کرامت انسانی همه آحاد مردم تامین می‌شود و تمامیت ارضی و طبیعت سرزمین آنها هم به بهترین وجه ممکن حفظ و منزه خواهد شد. شاید مهمترین وجه فکری بنیان گذار جمهوری اسلامی عدالت خواهی ایشان بود و بارها گفتند که در ایران اسلامی دیگر کاخ نشین و کوخ نشین نخواهیم داشت و خیلی از نیازمندیهای مردم مجانی تامین می‌شوند. ایشان به صراحت گفتند که مخالف تجددگرایی نیستند و با حجاب اجباری هم موافق نبودند.

این ایده انقلابی و نظام اسلامی برآمده از آن بود که آیت الله خمینی به جانشین خود یعنی آیت الله خامنه‌ای تحویل دادند و سپاهی را هم بنیاد نهادند که از آن حفاظت کند. در کنار این دو مسئول اصلی، بنیان گذاران نظام اسلامی جدید، ده‌ها نهاد دیگر هم ایجاد کردند که همگی قرار بود در چهارچوب آن ایده و نظام انجام وظیفه کنند و تقریبا همه آنها را هم بطور مستقیم و یا غیر مستقیم جوابگوی رهبر جدید نظام و مردم کردند؛ هم آنهایی را که انتخاب مردم بودند و هم آنها که انتصاب نظام بودند. قانون اساسی جمهوری اسلامی هم قدرت تقریبا نامحدود به رهبر برای اجرای این انقلاب می‌دهد. این است که می‌گویم در این مقاله طرف حرف من شخص رهبری نظام و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.

امروز تقریبا ۴۰ سال از عمر این نظام می‌گذرد. حرفی در این نیست که در این مدت جمهوری اسلامی دستاوردهایی هم داشته است مخصوصا در بخش صنایع دفاعی و غذایی، زیربناها و بخش‌های بهداشت و آموزش عالی. اما اگر بخواهم اخلاق اسلامی‌ام را زیر پا نگذاشته باشم و صداقت آکادمیکی‌ام را زیر سئوال نبرده باشم باید با صراحت بگویم که آنچه به دست آمده به نسبت آنچه قول داده شد بسیار ناچیز است.

در سخنرانی ۱۹ دی خود، آیت الله خامنه‌ای گفتند که اعتراضات اقتصادی مردم به حق است اما اعتراضات سیاسی آنها نه. مشکل اینجاست که در ایران، ما اقتصاد و سیاست را جدا از هم نداریم. ما اقتصاد سیاسی داریم. یعنی این تصمیمات و عملکردهای سیاسیون ما هست که اقتصاد را به ورشکستگی کشانده است. متاسفانه ایشان راه حلی هم ارائه ندادند و مشکل مردم را واگذار کردند به همان مسئولانی که این مشکلات را ایجاد کرده‌اند. مشکل ساز نمی‌تواند مشکل را حل کند.

در اینجا مجال یک گزارش جامع نیست. پس به اختصار می‌نویسم چون هدفم تشریح مشکلات نیست بلکه تکیه بر راه حل‌ها است.

برای شروع بنویسم که در مقایسه با کشورهایی که در اول انقلاب همطراز ما یا عقب تر از ما بودند، مثل کره جنوبی و ترکیه، ایران ما سال‌ها عقب مانده است. در بخش اقتصاد، سیاست نیولیبرالی دولت آقای روحانی کشور را به سرعت به سوی ورشکستگی می‌برد. بر اساس این سیاست، هر واحد اقتصادی هرغلطی که بخواهد می‌کند. یعنی نظام اقتصاد جنگل. به عنوان یک برنامه ریز اقتصاد توسعه که در ده‌ها کشور دنیا کار مطالعاتی و مشاورتی کرده‌ام، هیچ کشوری را نمی‌شناسم که از طریق نئولیبرالیسم اقتصادی به توسعه رسیده باشد. معمولا کشورها بعد از اینکه بنیان‌های اقتصادی خود را محکم می‌کنند و قالبلیت رقابت جهانی پیدا می‌کنند به سوی سیاست درهای باز و اقتصاد آزاد می‌روند. همه کشورهایی که در این ۳۰ سال گذشته رشد کرده‌اند، نظیر: کره جنوبی، تایوان، چین و غیره تماما از طریق سرمایه داری دولتی به توسعه رسیده‌اند. اما این را هم بنویسم، که در این کشورها دولت‌ها منظم، با اصول و سالم بوده‌اند.

نتیجه سیاست نئولیبرالی آقای روحانی از این قرار است: وضعیت بی عدالت بدتر شده و نابرابری بین فقر و ثروت هر روز گسترش بیشتری داشته است. آقای روحانی در یکی از آخرین حرف‌هایش در جریان اعتراضات مردمی برای اولین بار اعتراف کرد که درآمد مردم ایران در این ۵ سال گذشته که دولتشان بر سر کار بوده است کاهش پیدا کرده است. این در حالی است که هزینه‌ها طی همین دوره بسیار افزایش داشته‌اند. این یعنی فقر بیشتر. بیکاری مخصوصا بین جوانان ما بسیار بالا و در جاهایی به رقم ۶۰ درصد رسیده است. این جوانان گاهاً معتاد هم هستند. بخشی هم نمی‌توانند تشکیل خانواده بدهند و آنها هم که به کمک خانواده ازدواج می‌کنند کارشان به طلاق زودرس می‌انجامد و نتیجتاً ناهنجاری هایی در کشور شکل گرفته است که این قلم شرم دارد از آنها حتی اسم ببرد.

کارخانه‌های ما یا زیر ظرفیت کار می‌کنند و یا ورشکسته‌اند. در مقابل نابودی صنعت، تجارت خارجی و بانکداری به سرعت رشد کرده است و سازمان‌های به اصطلاح اعتباری هم مثل زالو به جان مردم و اقتصاد افتاده‌اند. مگر قرار نبود بانک‌ها در ایران، ملی و ربا خواری منع باشد؟ در حالیکه سرمایه‌های ملی و نیروهای متخصص ما دایماً در حال فرار از کشور هستند، آقای روحانی به دنبال سرمایه‌های خارجی با باج‌های بالا هستند. حتی در آن شرایط هم دولت ایشان بسیار ناموفق بوده است. از فساد و رشوه خواری و دزدی آشکار از خزانه دولت و مردم که عام و عادی شده‌اند سخن گفتن تکرار مکررات است.

اما نمی‌شود از اقتصاد حرف زد و یادی هم از برجام نکرد که هم میلیاردها دلار از سرمایه کشور را به باد داد و هم چیزی عاید مردم نکرد. امروز نه سانتریفیوژی می‌چرخد (بجز تعدادی به صورت نمادی) و نه چرخ مردم می‌چرخد. می‌گویند مسئول، آقای ترامپ است. نه مردم شریف ایران! مقصر، قراردادی است که از اولش اساس درستی نداشت. قراردادهایی که بین شوروی سابق و آمریکا امضاء شده‌اند هنوز هم بعد از دهه‌ها بر پای خود ایستاده‌اند. راستی این سوال را هم بکنم: آقای روحانی آن „میلیاردها دلاری“ که ادعا کرده‌اید برجام آزاد کرد کجا هستند؟ آیا این مردم نباید بدانند شما با پول آنها چه کار می‌کنید و کرده‌اید؟ متاسفانه برجام، امنیت ملی ما را هم امروز به خطر انداخته است چون به آمریکائیان آموخته است که جمهوری اسلامی به زور جواب می‌دهد. بی دلیل نیست که حالا برای نابودی موشک‌های ما دندان تیز کرده‌اند.

نقش آقای روحانی در افزایش بی عدالتی و گسترش اشرافی گری و فساد را نمی‌توان نادیده گرفت. از خواست عدالت انقلاب به آزادی بروم. اینجا انصافاً فقط آقای روحانی مقصر نیستند همانطور که درباره اقتصاد هم بی انصافی خواهد بود که تمام گناهان را به گردن ایشان انداخت. متاسفانه در سیاست هم وضع بهتری نداشته‌ایم. ورود به این بحث مثنوی ۷۰ من کاغذ می‌شود. پس خیلی خلاصه به یک مورد اشاره می‌کنم؛ بازی جناحی „اصولگرا“ و „اصلاح طلب“ در مبارزات انتخاباتی کشور بزرگوارمان. سالهاست که این دو جناح به اصطلاح حکومتی (اینها را من حتی حکومتی هم نمی‌دانم) مردم این کشور را به گروگان گرفته‌اند و بین خودشان پاس می‌دهند. مردم شریف ایران هم صعه صدر نشان داده‌اند و به خواست نظام در این رابطه لبیک گفته‌اند.

اما این جناح‌ها با سیاست و آزادی و اقتصاد و مدیریت کشور چه کار کرده‌اند؟ بدترین‌ها را! اقتصاد را که به ورشکستگی برده‌اند و سیاست را هم به گروگان خود گرفته‌اند و فرهنگ سیاسی بسیار مبتذلی را بر کشورمان حاکم نموده‌اند که در آن هر کسی هر اتهامی را به هر کسی می‌زند و بعد هم آب از آب تکان نمی‌خورد چون هدف، سازندگی نیست و قبضه قدرت است. مدیریت را هم به اشد لجن کشانده‌اند طوری که فساد، امروز یک ارزش شده است! محیط زیست ما در حال نابودی است و به زودی ما از نه از بی غذایی که از تشنگی خواهیم مرد. ناهنجاری‌های اجتماعی و فرهنگی ما هم که حد و حصر ندارد. وضعیت زنان ما، جوانان ما، اقلیت‌های ما، و ده‌ها جنبه‌های دیگر زندگی این مرز و بوم تاریخی ما در بدترین شرایط زیستی قرار گرفته‌اند. این است آن جامعه سالم و اخلاقی‌ای که قرار بود نظام مرحوم آیت آلله خمینی بسازد؟ حتما نه!

و بالاخره استقلال ملی ما هم وضعیت بهتری ندارد. قرار نبود که اسلام به جای ملی گرایی ما بنشیند بلکه قرار بود مکمل آن باشد. درچهارچوب جمهوری اسلامی قرار بود „نه شرقی و نه غربی“ باشیم. حالا هم شرقی و هم غربی هستیم و به جای آن سیاست ملی „موازنه منفی“ در هر دو سو ارزیابی ما از دوست و دشمن، مقطعی و فرصت طلبانه است.

در اینجا فرصت توضیح ندارم اما چند مثال باید کفایت بکند.

اول برجام است که جداً بزرگترین ضربه به وطن پرستی ما بود. بعد از سالها قبول کردیم که در مقابل آمریکا تسلیم شویم و آن هم بودن جنگ (اولین بار در تاریخ ایران). مثال دیگر بازی در زمین اسرائیل و اعراب است. در سیاست منطقه‌ای کار را به جایی برده‌ایم که آن دشمنان خونی دیروز، امروز علیه ما متحد شده‌اند. و بالاخره، رأی ندادن در سازمان ملل علیه جنایات دولت میانمار در حق مسلمانان بی پناه آن کشور، چون روسیه ضد مسلمان به ما اجازه نداد. این یکی دیگر شرم آور بود.

طی اعتراضات خیابانی، با افتخار باید نوشت که از مردم ایران، شعاری که نشانی از خواست دخالت خارجی‌ها در کشورشان را داشته باشد شنیده نشد. این به من غرور می‌دهد و نشان از بلوغ سیاسی این مردم است که حتی در بدترین شرایط هم حاضر به دخالت بیگانگان در مسائل کشورشان نیستند. اظمینان دارم این مردم هر نوع دخالت بیگانگان را خیانت به آرمان خود و استقلال ایران می‌دانند. جمهوری اسلامی نیز می‌تواند به این مردم مستقل و وطن پرست افتخار کند.

مشکلات مملکت، عدیده و حادند اما فکر من این است که بیش از هر مشکلی، بی عدالتی مردم را به خیابان کشانده است. بی دلیل نیست که مردم در شهرهای کوچک تر بیشترین و شدیدترین اعتراضات را داشتند در حالیکه تهران که مرکز ثروت و چپاول شده است کمترین عکس العمل را داشت. این را یادآوری کنم که تهران و چند شهر بزرگ، مرکز اصلاح طلبان (بخوانید قدرت طلبان و فرصت طلبان) ضد عدالت هستند (به نقل از سعید حجاریان نظریه پرداز اصلاح طلب) در حالیکه عدالت طلبان ایران در بین طبقات فقیر و جوامع کوچک تر جمع‌اند.

بنابراین، به نظر من این جنبش از جنس عدالتخواهی است و این یک حرکت و جریان عدالت خواهی از طرف مردم است و به همین دلیل هم می‌بینیم که نیروهایی که در این جنبش هستند اکثراً از طبقات پایین جامعه یا طبقات متوسط به پایین جامعه هستند. حتی وقتی در این جنبش، دانشجویان یا جوانان حضور دارند صدای عدالت خواهی آنان را می‌توان شنید. این جوانان و دانشجویان هم بیکار هستند و درآمدی ندارند، زندگی آن‌ها مختل شده است. واقعاً اکثریتی از این معترضین زیرخط فقر هستند. چیزی بیشتر از ۷۰ درصد مردم ایران در خط فقر یا زیر خط فقر به سر می‌برند یا حداقل با مشکلات اساسی زندگی می‌کنند. بنابراین می‌خواهم روی این کلمه عدالت و خواست عدالت خواهی طبقات پایین جامعه تکیه کنم و بگویم این اصل قضیه است اما کل داستان نیست. ما همچنین درحوزه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، محیط زیست، روابط خارجی و غیره دچار مشکلات اساسی هستیم.

نقشه راهی برای برون رفت از بحران به سوی تعالی

قبل از این اعتراضات اخیر، دعوا در ایران عمدتا بین دو جناح به اصطلاح اصلاح طلب و اصولگرا بود و مشکلات ممکلت را هم تماماً این دو جناح در رقابت و دشمنی با هم بوجود آوردند. متاسفانه این نیروها طی سالهای متمادی هم به نظام و هم به مردم خیانت کردند چون نگذاشتند که جامعه وسیع تر ایرانی در سرنوشت واقعی خودش شراکت داشته باشد. هر دو جناح با تقسیم و یا تعویض ادواری قدرت بین خود، فضای سیاسی کشور را دو قطبی کرده و همزمان بین خود و آنها که در خارج از آنها قرار گرفته بودند یک مرز مصنوعی خودی و غیر خودی هم کشیده بودند.

خوشحالم بنویسم که این مرزبندی با اعتراضات مردمی اخیر نابود شده و پس مانده‌اش هم به زودی محو خواهد شد. این به نفع تکامل نظام و ایران خواهد بود. از همه مهم تر، این اعتراضات دست اصلاح طلبان دروغین را باز و آنها را در مقابل مردم معترض و آنها که هنوز نظاره گر هستند افشا کرد. از این پس دعوا بین این دو جناح نخواهد بود چون نیرویی برای رویارویی با هم نخواهند داشت.

همانطور که در مصاحبه‌های پیشین گفته‌ام، نزاع اصلی امروز و در آینده نه بین این دو جناح و نه بین مردم و نظام خواهد بود. دعوا، در عوض، بین انقلاب و ضد انقلاب خواهد بود. این یک دعوای اجتناب ناپذیری است. همه انقلابات به همین دعوا، دیر یا زود، می‌رسند. انقلاب مشروطیت را رضا شاه با کمک انگلیسی‌ها نابود کرد، انقلاب مصدق را محمد رضا شاه به کمک آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها نابود کرد و حالا رسیده نوبت انقلاب اسلامی. آیا ضد انقلاب اشرافی پیروز می‌شود؟

خوشبختانه این بار جبهه انقلاب تنها نیست. نیروهای انقلاب کماکان قدرتمند و معتقد به انقلاب هستند و پشت سر این انقلاب هم اسلام و مرحوم آیت الله خمینی قرار دارد. این است که من به آیت الله خامنه‌ای و سپاه دخیل برده‌ام که با اجرای پیشنهادات مطرح شده در اینجا نگذارند ضد انقلاب داخلی و خارجی، انقلاب خمینی را نابود کنند. شکی ندارم که مگر اینکه تغییرات به موقع و ساختاری در وضعیت کنونی جمهوری اسلامی انجام گیرد، ضد انقلاب در تحلیل نهایی پیروز خواهد شد. امید من این است که البته چنین نشود و با انجام تغییرات فوری و ساختاری، انقلاب مرحوم آیت الله خمینی حفظ گردد.

اما چرا وضع به اینجا رسیده است؟ یک پاسخ شایسته می‌طلبد. در اینجا فضا برای مطرح کردن همه مسائل نیست. فقط به چند مورد اساسی باید پرداخت.

مدیریت جامعه ایران از همان اول انقلاب دستخوش جناح بازی و انحصارطلبی گردید. گروه‌های اسلامی و غیر اسلامی همدیگر را ویران کردند و بعد تعدادی بر دیگران توفق پیدا نمودند و یک جامعه بسته خودی ایجاد شد که نخواست و نگذاشت که آن به اصطلاح غیرخودی‌ها هم یک زندگی سیاسی عادی داشته باشند.

ابتدا به نیروهای خودی اجازه ایجاد حزب داده شد ولی بعدها آنها را هم غیر قانونی اعلام کردند. نبود حزب سیاسی، جوامع مدنی‌ای که در حال شکل گیری بودند را سیاسی و بعد نابود کرد. در همین حال هم دو نیروی خودی به نام‌های اصلاح طلب و اصولگرا بر جامعه حاکم گردیدند که سیاست را به یک بازی مفتضح انتخاباتی کاهش دادند. اینها بیشترین صدمه را به سیاست حزبی در کشور زدند.

پس، برای شروع، اعتقاد دارم که آیت الله خامنه‌ای باید فوراً فرمانی صادر کنند که بر اساس آن، همه نیروهای وطن پرست بدون توجه به عقاید و سلایق آنها بتوانند احزاب مورد نطر خود را تشکیل و به طور قانونی فعالیت کنند. بدون احزاب اساسی مدرن، مدیریت جامعه ایران هرگز اصلاح نخواهد شد.

همزمان باید آزادی‌های سیاسی و اجتماعی گسترش پیدا کنند. قانون اساسی موجود بخشی از این آزادی‌ها را با چند اگر و مگر اجاره می‌دهد. باید همه این اگر و مگرها را از قانون اساسی کشور پاک سازی کرد. آزادی احزاب، اجتماعات، تشکل‌های مدنی، و نظیر را فوراً تضمین و اجرا کرد. جوانان ما در مضیقه تفریحی هستند، زنان ما بعضا با پوشش اجباری مشکل دارند، و اقلیت‌های ما نمی‌توانند آزادانه به آنچه اعتقاد دارند عمل کنند و حتی فرایض دینی خود را به جا بیاورند. این محدودیت‌ها باید کاملا برطرف شوند.

متاسفانه مطبوعات کشور عمدتاً وابسته به جناح‌ها و یا دولت هستند و به زایده‌های دولتی و حکومتی تبدیل شده‌اند. مطبوعات و روزنامه نگاران باید بتوانند یک زیست مستقل داشته باشند. دانشگاهیان ما هم از محدودیتهای عدیده رنج می‌برند. ستاره دار کردن دانشجو واقعاً به چه معنی است و چه دردی را از جامعه کم می‌کند؟ این محدودیت‌ها در شأن دانشگاهیان ما نیست.

من همچنین پیشنهاد می‌کنم که رهبر نظام اسلامی، همه آنهایی را که در این اعتراضات دستگیر شده‌اند و حتی آنانی که از قبل در زندان‌ها بوده‌اند را مورد بخشش قرار دهند. مهم تر حتی، پیشنهاد می‌کنم که رهبر انقلاب، از خانواده هایی که عزیزان خود را در این اعترضات از دست داده‌اند به طور واقعی و موثر دلجویی کنند و خون بهای آنها را بپردازند. آنها مستحق مردن نبودند. آنها برای عدالت خواهی علیه ظلم آن اشراف و دیگران اعتراض کرده بودند. آنها برای نان و کار و برعلیه فساد به خیابان‌ها آمدند. جز در مواردی نادر، شعار آنها برای تحقق عدالت و آن خواست هایی بود که در انقلاب ۱۳۵۷ به رهبری مرحوم آیت الله خمینی داده می‌شد. آنها انقلابیون واقعی هستتند و در برابر ضد انقلاب قیام کرده بودند.

اعتراضات مردمی به وضوح منشأ اقتصادی و عدالت خواهی دارند. آقای روحانی در سخنرانی اخیر خود در رابطه با اعتراضات مردم دو حرف قابل تأمل زدند. یکی اینکه ایشان گفتند درآمدهای مردم (البته مردم عادی و نه دوستان میلیاردر ایشان) در ۵ سال گذشته کاهش پیدا کرده است. این در حالی است که ایشان قول داده بودند بعد از برجام، تحریم‌ها بروند و اقتصاد شکوفا بشود. معنای این حرف برای من این است که آقای روحانی و دولت ایشان قابلیت مدیریت اقتصادی ندارند و قول‌های بی اساس می‌دهند. دوم اینکه آقای روحانی در سخنرانی خودشان اعلام کردند که «مردم، شما به ما راه حل بدهید». این یکی دیگر فاجعه است. این چه حرفی است آقای روحانی؟! مردم به شما رأی دادند که زندگی‌شان را مدیریت کنید. یعنی چه که مردم به دولت راه حل بدهند؟! معنای این حرف این است که نه تنها شما قابلیت مدیریت این اقتصاد و این جامعه را ندارید، بلکه راه حل هم ندارید. ایشان از مردم راه حل می‌خواهد! این دیگر اصلاً قابل قبول نیست! اینگونه که نمی‌شود جامعه و مردم را اداره کرد.

اگر این حرف درست است که از یک طرف این مردم به درستی خواست عدالت خواهی دارند و از آن طرف دولت روحانی اشرافی فکر و عمل می‌کند، قابلیت مدیریت اقتصاد و حل مشکل آنها را ندارد و اصلاً برای این کار، راه حل هم ندارد، آن وقت نتیجه‌ای که من امیراحمدی به عنوان استاد دانشگاه و متخصص برنامه ریزی و توسعه می‌گیرد این است که آقای روحانی باید استعفا دهد.

چند دلیل دیگر هم دارم که من را متقاعد می‌کند که آقای روحانی باید برای خاطر خودش، مردم و نظام استعفا دهد. اول ایشان کلی به ملت ما قول‌های بی اساس و گاهاً عمداً دروغ داده است. دوم، ایشان به مشاوره‌های رهبری گوش نداده است. مثلاً، رهبری در مذاکرات برجام خط قرمز داشت و ایشان از تمام آنها عبور کرد. سوم، رهبری بارها ایشان را از سیاست نئولیبرالی برحذر داشتند و خواهان یک سیاست اقتصادی مقاومتی یا ملی شدند ولی آقای رئیس جمهور پشت گوش انداخت. و بالاخره، ایشان هیچوقت نخواست که با دزدان و مفسدین مبارزه کند. برعکس، به جای مبارزه با مفسدین، سپاه پاسداران انقلاب را متهم به „دولت تفنگ“ کرد و باعث تحریک آمریکا علیه این نیروی وطن پرست شد.

من در حقیقت زیاد مطمئن نیستم که قوه مقننه کشور هم دارد مطلوب عمل می‌کند. این همان مجلسی است که ظرف ۲۰ دقیقه برجام بی فرجام را تصویب کرد و حالا می‌گویند به ضرر منافع ملی ایران است. بنابراین، اگر قضاوت این نمایندگان تا این حد ضد ملی بوده است، پیشنهاد می‌کنم که همه نمایندگان مجلس هم یکجا استعفا بدهند.

با استعفای دولت و مجلس، کشور مستقیماً زیر نظر رهبر انقلاب قرار می‌گیرد. ایشان آن وقت فوراً کمیته موقتی از امنای مردم تشکیل می‌دهند که وظیفه‌اش مدیریت انتخابات آزاد برای دو قوه مستعفی زیر نظر مستقیم ایشان خواهد بود. این انتخابات باید بدون دخالت شورای نگهبان انجام شود چون در گذشته شورای نگهبان که دخالت کرده و صلاحیت تعیین کرده است افرادی تأیید شده‌اند که بعدها مورد غضب خود نظام هم قرار گرفته‌اند. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

همزمان اعتقاد دارم که آیت الله خامنه‌ای باید قوه قضائیه را کاملاً اصلاح کنند و بعد آن را به سوی استقلال سوق دهند. بعضا مردم این قوه را سالم نمی‌دانند. در تمامی مدت این مرحله از گذار، سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی رسمی کشور باید کنترل کامل امنیت کشور را به دست بگیرند و ارتش هم در آماده باش کامل برای دفاع از مرزهای کشور باشد.

بعد از این انتخابات، آیت الله خامنه‌ای باید حتماً دستور بازنگری قانون اساسی کشور را صادر کنند و یک هیئتی از منتخبین واقعی مردم این امر مهم را با مشارکت مردم اجرا کنند. قانون فعلی تقریبا ۳۰ سال پیش نوشته شده و به قول مرحوم آیت الله خمینی هر نسلی حق دارد قانون اساسی خودش را بنویسد. در زمان حیات ایشان هم در سال ۱۳۶۸ قانون اساسی ترمیم شد و خود قانون اساسی هم در یکی از مواد خود، تغییر و ترمیم خودش را پیش بینی کرده است. متاسفانه قانون موجود توانایی مدیریت جامعه بسیار پیچیده امروز ایران را در جهانی که هر روز به سرعت در حال تغییر است را حدوداً از دست داده است. مثلا، وقتی انقلاب اسلامی ۴۰ سال پیش پیروز شد، اسلام در اوج مقبولیت بین المللی خود بود. امروز متاسفانه دشمنان اسلام و ایران، تئوکراسی در ایران را بهانه همه گونه دشمنی با ما کرده و از ما تصویری بس تاریک در دنیا عرضه می‌کنند. ایران ۱۴۰۰ سال است اسلامی بوده، تا ابد هم چنین خواهد بود.

مورد دیگر نهادها یا بنیادهایی هستند که می‌بایست یا منحل شوند یا درون وزارت خانه‌های مربوط بروند و در اختیار قوه مجریه قرار گیرند. آنها که به هر دلیل باید هنوز مستقل بمانند باید مثل همه سازمان‌های دولتی کشور جوابگوی دولت و مردم باشند. در اینجا مهم این است که انحصار و رانت خواری این موسسات باید کلا ملغی شوند. مدیریت مالی درست و شفاف بخش نفت در ایران رابطه بسیار پر اهمیت است.

باید جوامع مدنی مخصوصا اتحادیه‌های کارگری آزاد و قانون کار در جهت منافع طبقه کارگر تصحیح شوند. البته این را هم باید بنویسم که حقوق کارفرما هم باید رعایت شود و دولت نباید از تضاد کار و سرمایه به نفع خود استفاده نامشروع بکند. این جوامع همچون احزاب باید بتوانند از رسانه ملی استفاده برابر ببرند. مهم تر حتی، باید سیستم رادیو و تلویزیون کشور از انحصار نظام خارج شود. بهترین مسیر برای این امر این است که به بخش خصوصی با نظارت‌های لازم اجازه تاسیس بنگاهای رادیو و تلویزیون داده شود.

واقعیت این است که این قانون اساسی به گونه‌ای نوشته شده است که هم بسیار مترقی است و هم کلی اگر و مگر در آن وجود دارد. هیچ قانونی در آن اگر و مگر وجود ندارد. یک قانونی باید نوشته شود که مردم بفهمند، حکومت بداند که قانون کشور چیست؟ رئیس جمهور کشور که باید ضامن اجرایی قانون باشد باید بداند که باید چه کار کند؟ این قانون باید اجرا شود اما به نظر من باید یک تجدید نظر کامل در این قانون صورت گیرد. این قانون اساسی چیزی نیست که بتواند کشور را با توجه به همه شرایطی که الآن وجود دارد به جلو رهنمون کند. واقعیت این است که مسائل اساسی دارد. ورود دین درون این قانون مسئله ایجاد کرده است، هم برای روحانیت و هم برای دین اسلام و هم برای مدیریت جامعه، هم در سطح داخلی و هم در سطح بین المللی.

علمای دین اسلام در کشورمان باید بنشینند و ببینند که جایگاه دین را در کجا باید قرار دهند؟ یادمان باشد دین درون سیاست با دین درون حکومت دو بحث متفاوت است. من همیشه و تا ابد هم قبول خواهم داشت که دین درون سیاست مشکلی نیست. همه افراد دیندار حق دارند در سیاست باشند، اما دین درون دولت به عنوان ایدئولوژی دولت و حکومت مشکل ایجاد می‌کند. ایران تنها کشور دنیا هست که این اقدام را انجام داده است. ۵۷ کشور مسلمان در دنیا هستند، رهبران اسلامی هم دارند مثل ترکیه و جاهای دیگر، اما دین را درون دولت و حکومت به عنوان ایدئولوژی نبرده‌اند، بلکه دین را در سیاست نگهداشته‌اند. در مورد این جریان باید علمای کشورمان اندیشه کنند و روی آن کار کنند. ایران تنها کشور دنیا است که یک حکومت مذهبی دارد. ما عاشق اسلام هستیم، همه ما مسلمان هستیم، در زمان شاه مسلمان بودیم، الان مسلمان هستیم و میلیاردها سال دیگر هم مسلمان خواهیم ماند. مسئله اسلام نیست، مسئله جایگاه آن در حکومت است.

شخص آیت الله خمینی را به یاد دارم که وقتی ایشان داشتند به ایران می‌آمدند و وقتی در ایران مسقر شدند گفتند که روحانیون حکومت نخواهند کرد، جای روحانیون در قم است. خود ایشان مستقیماً پس از ورود به تهران به قم عزیمت کردند و مدت‌ها قم بودند و ایشان هیچ نقشی بازی نکردند تا اینکه یک عده روی ایشان فشار آوردند تا این که این مرد شریف را مجبور کردند وارد میدانی شود که خود ایشان صادقانه هرگز آن را نمی‌خواست. بنده اعتقاد دارم که آیت الله خمینی هرگز نمی‌خواستند که دین حکومت کند، اما دین در سیاست را قبول داشتند. امیدوارم علما و روحانیون اسلام شناس این موضوع را مدنظر قرار دهند.

استدلال من این است که آیت الله خمینی آن حکومت اسلامی را که از آن صحبت می‌کردند اسلام درون حکومت نبود، درون سیاست بود. حکومت اسلامی برای آیت الله خمینی حکومتی بود که درون آن ارزش‌های اسلامی نقش اساسی بازی می‌کند، حکومتی است که در آن عدالت جاری است، حکومتی است که در آن آزادی و استقلال جاری است، درون آن جامعه سالم جاری است که فساد در آن جامعه جاری نیست، بداخلاقی جاری نیست. منظور از حکومت اسلامی آیت الله خمینی این بود، نه حکومتی که بی عدالتی می‌کند، آزادی ندارد، استقلال خود را از طریق برجام یا غیره از بین می‌برد، بداخلاقی عمومی می‌شود، فساد همه جا را می‌گیرد، این که حکومت اسلامی نمی‌شود. چرا ما دین اسلام و دین به این خوبی را بیاییم بدنام کنیم.

بد نیست در اینجا یاد آوری گردد که آیت الله خامنه‌ای در دوره‌ای که رئیس جمهور بودند عملگرایی از مهمترین ویژگی‌های ایشان بود. وقتی به ایشان پیشنهاد حتی رهبری موقت نظام را می‌دهند، ایشان از قبول مسئولیت امتناع می‌کنند. ایشان همچنین طرفدار ایجاد یک شورای رهبری به جای یک فرد رهبر بودند. ایشان همچنین مخالف مفهوم ولایت مطلقه فقیه بودند. متاسفانه، شورای علمای آن روز به ایشان گوش ندادند و شخص آیت الله را در تنگنا گذاشتند که با مواضع آنها توافق کند. امروز خوشبختانه ایشان در موضعی هستند که بخواهند به آن ایده‌های درست خود جامه عمل بپوشانند.

در رابطه با پیشنهاد تجدیدنظر در قانون اساسی کشور یک نکته مهم هم دارم که کمتر به آن پرداخته شده است. آن، بحث «انتقام سیاسی» است. متاسفانه در کشور ما یک فرهنگ انتقام سیاسی وجود دارد. این فرهنگ سیاسی باعث شده است که گذار از دولت به دولت، مخصوصا از حکومت به حکومت بسیار مشکل باشد برای اینکه وقتی دولتی یا حکومتی سعه صدر نشان می‌دهد و کنار می‌رود آن دیگران سوء استفاده می‌کنند و در چهارچوب آن فرهنگ سیاسی و شروع می‌کنند به انتقامجویی. یادمان نرود که چه اتفاقاتی در زمان انقلاب ۱۳۵۷ افتاد. افرادی که حتی نزدیکی با شاه داشتند نابود شدند، از سران ارتش گرفته تا تجار بزرگ.

این همان انتقام سیاسی است که در میثاق ملی جدید باید به صراحت منع شود. من پیشنهاد می‌کنم که در بازنویسی قانون اساسی یک ماده‌ای گنجانده شود که برابر این قانون، انتقام سیاسی ممنوع است. گذشت از انتقام به معنی گذشت از گناه و تقصیر نیست.

دراینجا یادآوری عملکرد نلسون ماندلا را در آفریقای جنوبی آموزنده است. ماندلا ۲۷ سال زندانی نژاد پرستان بود، هرنوع اذیت و آزاری را شاهد بود، اما این مرد وقتی آزاد شد سعه صدر داشت. انتقام را گذاشت کنار و سعی کرد آشتی کند. اما یک کار بسیار بزرگی کرد. یک کمیته درست کرد به نام کمیته حقیقت یابی و آشتی. کار این کمیته آن بود که ببیند چه کسی چه کاری را در آفریقای جنوبی انجام داده است و افرادی که در این کشور بودند چه اقداماتی انجام داده‌اند. در آفریقای جنوبی تجسس و جستجو صورت گرفت و پرونده‌های افرادی را کشیدند بیرون و در مقابل ملت قرار دادند. جنایت‌ها و دزدی‌های این افراد را نشان دادند اما بعد از اینکه جنایت و دزدی آنها را نشان دادند نیامدند ۲۴ ساعته آنها را اعدام کنند، بلکه براساس جرمی که داشتند آنها را بردند دادگاه و در چهارچوب دادگاه کارهایی که باید با این افراد می‌شد انجام دادند. من اعتقاد دارم که گنجانده شدن ماده «منع انتقام سیاسی» در قانون اساسی ایران یک انقلاب عظیم فرهنگی خواهد بود.

باید پذیرفت که مشکل مردم با دولت یا حکومت، راه حل نظامی ندارد. تاکنون طی ناآرامی‌ها و تظاهرات اخیر۲۰ و چند نفر کشته شده‌اند، تعداد زیادی نیز مجروح شده‌اند و بیش از هزار نفر هم دستگیر. چرا باید جوانان ایران، بچه‌های ایران، به دست جوانان و بچه‌های ایران بمیرند؟ چرا نمی‌توانیم یک راه حل منطقی و درست برای مردم، برای دولت و برای کشور روی میز بگذاریم؟ من اعتقاد دارم که یک برنامه اقتصادی بهتری باید داشته باشیم. این برنامه اقتصادی نئولیبرالی که آقای روحانی در این ۵ سال گذشته عمل کرده است موفق نبوده است و نتیجه آن همین شده که می‌بینیم.

خود آقای روحانی شخصا اقرار کرده که این برنامه و عملکرد آن به کاهش درآمد مردم منتهی شده است. در یک جامعه‌ای که درآمد مردم کاهش پیدا کند، بقیه داستان است. همه زندگی درآمد است. زندگی ما یک طرفش درآمد و یک طرف آن هزینه است. هزینه‌ها که مرتب دارد افزایش پیدا می‌کند. اگر درآمد مردم هم کاهش پیدا کند، زندگی مردم جامعه غیر ممکن است و امروز دقیقاً همین شده است و مشاهده می‌کنیم که فقر و نابرابری در کشور ایجاد شده است.

متاسفانه آقای روحانی نمی‌گوید که این درآمد برای یک بخش خاص از جامعه کم شده است. درآمد جامعه برای بالای ۸۰-۷۰ درصد جامعه کم شده است و آن ۵-۲ درصد جامعه نه تنها درآمدشان کم نشده است بلکه درآمدهای میلیاردی به جیب زده‌اند. برنامه‌های نئولیبرالی روحانی درآمدهای میلیاردی برای عده‌ای درست کرد و فقر را برای عده دیگری. این انصاف نیست، اسلامی نیست، این چیزی نیست که آیت الله خمینی می‌خواست.

بنابراین من یک مشکل اساسی با این جریان دارم و فکر می‌کنم که باید یک برنامه جدید اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و جغرافیایی داشته باشیم. طبیعت کشور در حال از بین رفتن است. رودخانه‌ها دارد خشک می‌شود، دریاچه‌های کشور خشک شده است. یک گرفتاری عجیبی کشورمان سر آب پیدا کرده است. این است که من فکر می‌کنم باید یک طرح نو درانداخت و اگر غیر از این باشد نمی‌توان کشور را پیش برد. حالا همین مردم معترض را می‌توان یا قانع کرد یا با تفنگ یا هر چیز دیگری مجبور کرد که بروند خانه‌های خودشان. بعد چه می‌شود؟ کشور دارد از بین می‌رود، مردم دارند از بین می‌روند، مسئله این نیست که مردم را بازگردانیم به خانه و بعد زندگی مردم بیش از این مختل شود. باید راه حل درست و حسابی پیدا کرد.

بهرحال، اگر برای این مردم قانون اساسی عوض گردد، رئیس جمهور عوض شود، وکیل مجلس عوض شود، بازهم مشکل وضعیت زندگی مردم می‌ماند. همانطور که در گذشته هم عرض کردم باید یک نیروی قوی و متخصص ایجاد شود که این نیرو با همین دولت جدیدی که بوجود می‌آید، با همین مجلس جدیدی که به وجود می‌آید بنشیند و یک برنامه کامل، منطقی و عملی برای کشور بنویسد و اساس این برنامه جدید هم باید درک این باشد که جامعه ایران طبقاتی است و در این جامعه طبقات فقیر، طبقات متوسط و طبقات بالا وجود دارد.

طبقه پایین جامعه عدالت می‌خواهد، طبقه متوسط توسعه سیاسی می‌خواهد، طبقه بالای جامعه هم انباشت و رشد می‌خواهد. این‌ها نیازهای این طبقات است و حق هم دارند اینگونه باشد. برنامه پیشنهادی باید به این نیازها مشخصاً جواب دهد: که باید برای ۸۰-۷۰ درصد از جامعه که خواهان عدالت هستند باید چه کاری انجام داد؟ باید برای ۳۰-۲۰ درصد طبقه متوسط که توسعه سیاسی می‌خواهند باید چه کاری انجام داد؟ و برای آن ۵ درصد جامعه که انباشت و رشد می‌خواهند باید چه کاری انجام داد؟

همزمان باید با فساد، مبارزه اساسی و جدی کرد. من اعتقاد دارم هیچ کس جز شخص آیت الله خامنه‌ای نمی‌تواند با فساد مبارزه کند برای اینکه این نیروهایی که در دولت می‌بینم و اطرافیان دولت هستند بعضا فاسد شده‌اند. آدم فاسد نمی‌تواند با فساد مبارزه کند. آدم فاسد، فساد را بیشتر می‌کند. فساد خودش مثل یک زنجیره است، مرتب فساد ایجاد می‌کند و خودش را افزایش می‌دهد. من اعتقاد دارم که باید با فساد به صورت شدید و مستمر مبارزه شود.

باید کاری کرد که حتماً رشد در صنعت صورت گیرد، چرا که صنعت تنها جایی است که کار ایجاد می‌کند. جوانان و مردم کشور کار می‌خواهند، درآمدی می‌خواهند. بنابراین ثروت باید به طرف صنعت سوق داده شود و راه دیگری وجود ندارد. الآن ثروت کشور در دست بانک‌ها و تجار و دزدها است که متاسفانه نه تنها به صنعت انتقال نمی‌دهند بلکه به خارج از کشور انتقال می‌دهند. در اینجا بانک مرکزی بیشترین نقش را می‌تواند بازی کند، اما نه بانکی که غلام حلقه بگوش رئیس جمهور است. بانک مرکزی باید از قوه مجریه، مخصوصا شخص رئیس جمهور، کلا و کاملا مستقل باشد.

این مطالبی که در این مقاله و به صورت مختصر عرض کردم می‌تواند کشور را از بحران خارج کند، یک جامعه سالم ایجاد کند و کشور و مردم ایران را به انقلاب آیت الله خمینی بازگرداند. در این راستا من به عنوان یک فرد ایرانی، اعتقاد دارم که آیت الله خامنه‌ای باید این امر مهم را انجام دهند. غیر از این باشد قول می‌دهم که بالاخره اعتراض مردم به یک جایی می‌رسد که دیگر قابل کنترل نخواهد بود. تاریخ جهان این را می‌گوید. تاریخ ایران این را می‌گوید. تجربه کشورهای دنیا این را می‌گوید.

عده‌ای شاید فکر کنند که راه حل من خیلی رادیکال است. رئیس جمهور استعفا بدهد، قوه مقننه استعفا دهد، قوه قضائیه اصلاح شود، انتخابات جدید زیر نظر آیت الله خامنه‌ای برگزار شود و در قانون اساسی تجدید نظر صورت گیرد. من هم می‌دانم این اقدامات رادیکال است و به نظر تند می‌آید، اما معتقد هستم که هر حرکتی باید با واقعیت جلو برود. من این حرف‌ها را زدم چون می‌خواستم حرف آخرم را بزنم.

کشور، رهبری و رئیس جمهور و قوای مقننه و قضائیه دارد و بنشینند فکر کنند و ببینند این حرفی که امیراحمدی می‌زند چقدر منطقی است؟ من می‌گویم آقای روحانی استعفا دهید، نیروهای مجلس استعفا دهید، اما دوباره در انتخابات شرکت کنید و به صحنه قدرت بازگردید. اگر مردم شما را می‌خواهند مردم دوباره شما را انتخاب می‌کنند، این که اشکالی ندارد! ولی آن وقت اگر بدون دخالت شورای نگهبان مردم به شما رأی دهند و دوباره انتخاب شوید، آن وقت دیگر می‌توانید بگویید که نماینده مردم هستید و آن وقت دیگر خود مردم مقصر هستند.

آخرین حرف من این است که اگر ما نتوانیم مشکل خودمان را خودمان حل کنیم قول می‌دهم که آن وقت دخالت خارجیان حتمی است. تاریخ ایران طی دوران مختلف این را نشان می‌د هد. در انقلاب مشروطیت کار به جایی رسید که انگلیسی‌ها آمدند و رضا شاه را بر سر کار گذاشتند. جنبش دکتر مصدق به جایی رسید که CIA آمریکا دخالت کرد و شاه را برگرداند. قول می‌دهم اگر ما نتوانیم خودمان زندگی سیاسی- اقتصادی- فرهنگی- اجتماعی خودمان را مدیریت کنیم، یک گروه یا یک نفر وابسته این کار را خواهد کرد. الآن تمام منطقه، آمریکا و جاهای دیگر به صورت سازمان یافته تمام هم و غم آن‌ها این است که چگونه از این فرصتی که در ایران به وجود آمده است، حداکثر استفاده را بکنند و از ایران یک سوریه بسازند؟ امکان آن وجود دارد که این اقدام را انجام دهند. چرا ما باید اجازه دهیم؟ چرا باید این امکان را برای آنها فراهم کنیم؟ ما باید قبل از اینکه دشمن بتواند یک قدم علیه ما بردارد خودمان قدم‌های سالم برداریم و دشمن را مأیوس کنیم.

ما یک ملت شریف و بزرگی هستیم و سه هزار سال تاریخ داریم، دین خیلی خوبی داریم، و روحانیت کشور همیشه خوب بوده است. من از وقتی که بچه بودم تا این اواخر همیشه برای من، روحانی واقعاً روحانی بود و یک شخص بزرگ و علمی بود. ملت ایران هرگاه مورد ظلم قرار می‌گرفتند به روحانیون پناه می‌بردند، خانه روحانیون خانه مظلومان و بست نشینان بود، روحانیون در جامعه مدنی بهترین نقش را بازی می‌کردند و هنوز هم می‌توانند بهترین نقش را بازی کنند. ببینید الآن وقتی ملتی گرفتار است و به آن ظلم می‌شود نمی‌داند کجا برود؟ در گذشته می‌رفت خانه یک روحانی و به روحانی پناه می‌برد. الآن شرایط کشور و جامعه ایران به گونه‌ای شده است که وقتی کسی مورد ظلم واقع می‌شود می‌رود به سوی آمریکا و مزدور آمریکا می‌شود. اینجا همان جایی است که ما اشتباه رفته‌ایم.

بهرحال من امیدوار هستم به عنوان آدمی که حسن نیت داشته است، عمل گرا بوده است، کشورش را دوست داشته است، وطن پرست بوده است، سخنان من مورد توجه واقع شود. این سخنان را برحسب وظیفه و احساس مسئولیتی که کردم بیان نمودم.

می‌دانم هم از طرف مخالفین جمهوری اسلامی و هم از طرف موافقین جمهوری اسلامی مورد حمله قرار خواهم گرفت. مخالفین جمهوری اسلامی خواهند گفت این امیراحمدی می‌خواهد با بیان این برنامه‌ها جمهوری اسلامی را نجات دهد و موافقان جمهوری اسلامی هم خواهند گفت که امیراحمدی زیادی تند می‌رود و قصد براندازی دارد. اما من پیش وجدان خودم راحت هستم که نه در جهت حفظ وضع موجود فکر و عمل می‌کنم و نه می‌خواهم براندازی کنم. من حتی از هیچ تحریمی علیه ایران حمایت نکرده‌ام. سخنان من در این مقاله بیان آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی ۵۷ بود.

من فقط قصد دارم یک جامعه سالم ساخته شود که خارجیان نیایند از کشور ایران چیزی بسازند که در کشورهای منطقه مانند سوریه ساختند. من دلم می‌سوزد. من فکر می‌کنم ملت ایران یک ملت شریفی است و ملتی است که ۴۰ سال است با تمام مشکلات ساخته است. جمهوری اسلامی ایران به این ملت بدهکار است، این ملت به جمهوری اسلامی ایران بدهکار نیست. این روحانیون ما و رهبران غیر روحانی ما واقعاً صادقانه بنشینند و ببینند مردم چه چیزی را به آنها بدهکار هستند؟ مردم هیچ بدهکاری به جمهوری اسلامی ندارند و هرچه هست این دولت و حکومت است که به این ملت شریف بدهکار است.

به نظر من وقت آن رسیده است که دولت و حکومت ایران این بدهکاری را به ملت ایران پرداخت کنند. این ملت نیاز دارد که زندگی بهتری داشته باشد. چرا نباید ما ایرانی‌ها و این جوانان ما کار نداشته باشند؟ چرا نباید فقرای ایران زندگی بهتری داشته باشند؟ کشوری به این ثروتمندی، با این غنا، دومین دارنده گاز دنیا، چهارمین دارنده نفت دنیا، منابع معدنی و زمینی دیگر و ۸۰ میلیون آدم و جوانان پر انرژی و باهوش و سه هزار سال تاریخ و جغرافیایی به آن عظمت چرا باید به این روز دچار شود که جغرافیا و محیط زیستش از بین برود و مردمان کشور فقیر و فقیر تر شوند.

شاید یک عده‌ای بگویند امیراحمدی دارد سیاه نمایی می‌کند. اما اعتقاد دارم این سیاه نمایی نیست. این یک حقیقت است. به امیراحمدی گوش دهید. من ۳۰ سال است می‌گویم رابطه ایران و آمریکا سرطان دارد و کسی گوش نمی‌دهد. حالا می‌بینید که دارد. سر برجام گفتم این کار اشتباه است و نکنید. گوش نکردند و برای برجام جشن گرفتند و بعد هم در نهایت به این نتیجه رسیدند که من از اول گفته بودم. الآن هم سر این جریان اعتراضات مردم هرچه من در این نوشته گفته‌ام به آن اعتقاد دارم و اطمینان دارم اگر عمل نشود کارمان به جای بدی می‌رود.

می‌خواهم بگویم که برای خاطر خدا، برای خاطر امام خمینی، برای خاطر ملت، برای خاطر خودتان، بزرگان حکومت ایران گوش دهید: چیزی که امیراحمدی گفت صادق و صمیمی است و هیچ غرضی و مرضی در آن نیست. خواست من وطن پرستی، ملت خواهی و سربلندی و عزت ملت ایران است و بس.

برگرفته از سایت [انتخاب خبر]