نامه ای به حبیب ابراهیمی از اسیران فرقه رجوی در آلبانی

نامه ای به حبیب ابراهیمی از اسیران فرقه رجوی در آلبانی

حبیب جان سلام

امیدوارم در سلامت باشی،مدتی بود که میخواستم این نامه را برای تو بنویسم اما بدلیل نبود امکان مبادله نامه بین نفرات محصور در تیرانا با دنیای بیرون تصمیم گرفتم آنرا بصورت نامه ای سر گشاده منتشر کنم .علیرغم اینکه میدانم مسئولین به اصطلاح مجاهد از هر گونه تماس شما با دنیای آزاد به شدت در هراسند و با ترفندها و فشارهای مختلف سعی در کنترل و دور نگه داشتن شما از واقعیتهای بیرون دارند،و با توجه به محدودیتهایی که سران این فرقه برای تک تک اعضا در رابطه با هرگونه دسترسی آزاد به اطلاعات و اخبار ایجاد کرده اند،این نامه را با امید به اینکه به طریقی دور از کنترلهای دیوانه وار مسئولین فرقه به سمع و نظر توبرسد مینویسم،تا متوجه شوی دلیل اصلی وحشت مسئولین فرقه از دسترسی شما با دنیای بیرون بطور واقعی بر جه اساسیست و بیشتر به ماهیت این حرکت آنها پی ببری.

حبیب جان حرف برای گفتن بسیار است و واقعأ نمیدانم از کجا شروع کنم،از خانواده ات و نگرانیهایشان در رابطه با تو بگویم یا از دروغهایی که در طی این سالیان متمادی رهبری فرقه و سایر همپالگیهایش به شما گفتند و از اعتماد و نیت خالصانه شما به پست ترین شکل ممکن سواستفاده کردند.

اجازه بده در این نامه به آخرین باری که همدیگر را در قرارگاه هفت دیدیم اشاره ای کنم.آنروزی که تو را فرستاده بودند که با من صحبت کرده و از رفتن منصرفم کنی.بیاد داری با چه احساسی از من پرسیدی که الان فکر میکنی برادر مسعود کجاست.این جمله را طوری عنوان کردی که گویا ما در بهترین شرائط بودیم و مسعود رجوی همیشه علی وار در بدترین شرائط روحی و رفاهی.

اما امروز به تو میگویم که آن کسیکه به او تا این حد اعتماد و اعتقاد داشتی چه آنروز و چه روزهای قبل ازآن  کجا و در چه شرائطی بود.

کافیست از مسئولین فرقه که با شخص مسعود رجوی در این خیانتها از نزدیک همکاری کردند درخواست کنی فقط برای دقائقی به تو اجازه دسترسی به اینترنت را بدهند،اینترنتی که خودشان نیز برای اهدافشان بطور دائم استفاده میکنند.کافیست فقط نام مسعود رجوی و داستان حرمسراهایش را در گوگل نوشته و سرچ کنی،یا اینکه از روابط پنهان و سخنان رد وبدل شده بین رجوی و مسئولین عراقی مثل جنرال حبوش یا سایر وطن فروشان این فرقه چون عباس داوری  با مسئولین عراقی در طول جنگ بین ایران و عراق و گزارشها و عملکردهای مجاهدین و نقششان در طول  جنگ جویا شوی.

کافیست که از مسئولت همین حالا از داستان رقص رهایی و نقش رئیس جمهور منتخب یعنی خانم مریم قجر عضدانلو دراین باره را سوال کنی و اینکه چطور شد که خواهر مریم و برادر مسعود برای ادامه مبارزه به چنین ضرورتی رسیدند و چرا آنرا اگر حق بود علنی نکردند.چرا هنگامیکه تو و بسیاری دیگر از اعضا سازمان به اصطلاح مجاهدین برای ماموریت به ایران و یا جاهای دیگر اعزام میشدید،برادر مسعود شما همان شب با زنان مطلقه تان در شورای رهبری همخوابی میکرده است.

از مسئولینت بپرس که آنها این موضوع را چگونه با خود حل کردند،حداقل آنرا علنی کنند شاید نفراتی چون من هم

ضرورت راه اندازی حرمسراهای رجوی ورقصهایی از این دست را پذیرفتیم.

بهر حال آن روز که سراغ مسعود رجوی را از من میگرفتی من هم اسیری بودم مثل خودت در چنگال مشتی کفتار که از ریختن خون نه تنها همو طنانشان بلکه حتی فرزندان خودشان ارتزاق میکردند،اما امروز میتوانم به سوال تو جواب بدهم فقط کافیست که از زندانی که خود را در آن حبس کرده اید با توکل به خدایی که روز اول هم با توکل به او پا در این راه گذاشتید،خارج شوید،تا ببینید که بعد از این همه رنج و مشقت چه جایگاهی امروز در بین هموطنانتان اعم از موافق و مخالف رژیم دارید و برادر مسعودت کجا بود درشبهایی که شما ها در رنج و مشقت بودید.

در پایان آرزو میکنم که هر چه زودتر تو وسایر اسرای آلبانی بتوانید از چنگال کسانیکه برای بقا و چشیدن قدرت دست به هر خیانتی ،و در حق هر کسی اعم از مجاهد و غیر مجاهد زدند آزاد شوید.

والسلام

نادر کشتکار

آلمان