از مجاهدین خلق دیروز تا مجاهدین وطن فروش امروز

 وبلاگ نادرکشتکار – 24 جولای 2016

از مجاهدین خلق دیروز تا مجاهدین وطن فروش امروز

زین حسن تا آن حسن صد گز رسن

نیم قرن پیش چند جوان مخلص که از سیری ظالم و گرسنگی مظلوم به ستوه آمده بودند،تصمیم گرفتند حرکتی مسلحانه را آغاز و سازماندهی کنند تا از آن طریق خلق خود را از ستم حاکمان و زیاده خواهی وچپاول امپریالیسم و قدرت های خارجی آزاد کنند

نیم قرن پیش همه دارایی آنها از یک موتور گازی و یک خانه تیمی کرایه ای فراتر نمیرفت واین برای بنیانگذاران سازمان نه تنها نقطه ضعف محسوب نمیشد بلکه با کار و زندگی در محله های زاغه نشین جنوب تهران،همواره سعی داشتند که ارتباط عاطفی خود را با قشری از جامعه، که مولد انگیزه قیام آنها بوده اند را حفظ و تقویت کنند آنها بودن و زندگی در بین مردم و در محلات زاغه نشین را به عنوان بخشی از مبارزه اتتخاب کردند،در آن هنگام آنها نه در فکر کمبود حرمسرا برای خودشان بودند ونه بدنبال اینکه چه کسی امام زمان حال حاضر است

،اما امروز بعد از گذشت نیم قرن با بدست گرفتن سکان هدایت این سازمان توسط مسعود رجوی والبته بعد از اعدام تقریبآ همه اعضاء کادر مرکزی و رهبریت سازمان ،این سازمان پله های رشد و پیشرفت را حداقل در عرصه مالی با موفقیت بسیار سپری کرده است.

این سازمان درطی مبارزاتش هر چند نتوانست مواضع انقلابی خود را در مقابل امپریالیسم امریکا حفظ کرده و یا در برابر حکومت ایران به توفیقی دست یابد،اما بی شک رهبری مسعود رجوی ،سازمان را به سازمانی با سرمایه حداقلی صدها میلیون دلاری تبدیل کرده است.

امروزه بر هیچ کسی پوشیده نیست که منابع مالی عظیم سازمان مجاهدین از طریق مزدوری برای صدام حسین و در طول جنگ ایران و عراق و همچنین سایر کشورهای عربی و متخاصم ایران ،من الجمله عربستان و دولت وهابی و ضد ایرانی آن تامین شده و میشود.

فیلمهایی که استخبارات دولت صدام حسین حین گرفتن پولهای هنگفت توسط نمایندگان سازمان مجاهدین از نمایندگان حزب بعث عراق وهمینطوردادن گزارش های نماینده سازمان مجاهدین در رابطه با بمب گذاریها و کشتن و به اسارت گرفتن سربازان ایرانی به نیروهای عراقی ضبط شده است،ماهیت امروزی و واقعی این سازمان را برای همگان کاملأ آشکار کرده است.

اما اینکه سازمان چرا از هیئت یک سازمان انقلابی به هیئت سازمانی تمام قد مزدور بدل شده است را باید تنها و تنها دررهبری آن دنبال کرد.اشتباهات عدیدۀ مسعود رجوی از زمانی که فکر میکرد با راه اندازی جنگ مسلحانه و ترورقادر به ساقط کردن حکومت شده و خود بر مسند رهبری کشور تکیه خواهد زد تا اشتباه مهلک ورود به عراق وهمراهی و مساعدت  با نیروهای حزب بعث عراق درکشتار سربازان و جوانان هموطن ،و صد تحلیل ایدئالیستی و اشتباه دیگرهمه و همه باعث شدند که کم کم سازمان مجاهدین انقلابی دیروز به سازمانی مزدور با مختصاتی کاملأ متفاوت بدل شود.

شاید حضور مجاهدین در طول جنگ در کنار نیروهای عراقی آخرین و اصلی ترین ضربه ای بود که باعث شد سازمان مجاهدین پایگاه توده ای خود را در جامعه ایران به یکباره و بکلی از دست بدهد و بدنبال  همین خطاء بزرگ استراتژیکی رجوی ، سازمان ابتر شده و پویایی خود را از دست داد.و از همین روی ،همانطور که شاهد بوده و هستیم جوانان سر گشته ایرانی را به اسم کار و یا پناهندگی در کشورهای اروپایی و غیره شکار کرده و میکنند،چونکه قادر به جذب نرمال نیرو از میان جوانان این مردم  نیستند ودلیل یک آن نیز چیزی نیست جز بلاهت رجوی در تصمیم گیری برای ورود به جنگ وکمک به کشور متخاصمی که مناطق مسکونی و مردم بی گناه کشور خودش را هر روز در حال بمب باران کردن است و علیرغم آنکه بسیاری از شخصیتها من الجمله آقای بنی صدر وی را از چنین اقدامی منع کرده و عواقب این خیانت به وی سالیان پیش گفته شده بود.

اما هیچگاه رجوی حاضر نشد که مسئولیت اشتباهات تاکتیکی و استراتژیکی خودش را پذیرفته و در فکر اصلاح روشهای پیشین باشد.از آنجا که فرقه مجاهدین  از هیچ حمایت مردمی نه تنها در داخل ایران بلکه حتی در خارج از ایران  وحتی مابین سایر اپوزیسیونهای ایرانی برخوردار نیست و از طرفی اسناد مربوط به مزدوری آنها  برای حزب بعث عراق در طول جنگ کاملأ  لو رفته است،دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند وبه همین دلیل  چند صباحی است که ، آمادگی و اشتیاق خود  در جهت خدمت و مزدوری برای عربستان و منافع این کشور را، مستقیم و غیر مستقیم فریاد میزنند.

البته مسعود رجوی با شیادی تمام ،همیشه سعی داشت با تبلیغات وسیع و برگزاری نشستها و میتینگهای پر هزینه و رنگارنگ در کشورهای اروپایی و بزرگنمایی آنها، از پاسخگویی به سوالات اصلی فرار کند.سوالاتی اساسی مثل چرایی از دست دادن پایگاه اجتماعی،مثل شکست استراتژی جنگ مسلحانه وعدم سقوط حکومت،مثل تبدیل شدن از یک سازمان انقلابی با انگیزهای مردمی به سازمانی با ماهیت مزدوری ودر خدمت کشورهای متخاصم ودشمن با ایران و ایرانی،وسوالات اساسی بسیار دیگر.

و صد البته برای این فرا فکنی رجوی به پول ،آنهم به میزان بسیار بالا نیاز داشت و چه کاری پر منفعت تر و پر سود تر از مزدوری برای صدامیان دیروز و سلمانهای امروز.

اما همانطور که گفتم رجوی با شیادی با القاۀ این باور ماکیاولیستی در بین نیروهایش که هدف وسیله را توجیه میکند،زمینه و بستر فلسفی برای توجیه خیانتهایش به مردم ایران  را از یک سو و فرار از پاسخگویی در برابر اعضاء سازمان و در قبال سیاستهایش که همراه با کشته شدن دهها هزار تن از جوانان ایرانی در طول این سالیان بود را نیز از سوی دیگرفراهم کرد.

اکنون بعد از گذشت نیم قرن و به یمن رهبری شخصی به شدت خود شیفته به نام مسعود رجوی،با سازمانی روبرو هستیم که  دیگرکوچکترین پایگاهی در میان مردم ایران نداشته،و ناچارأ با  مزدوری هزینه های کلان ادامه حیات و برگزاری شوهای مختلف  و پر طمطراق خویش را فراهم کرده وبا سیلی همچنان صورتی سرخ   از خود را به نمایش میگذارند.بعد از نیم قرن تفاوت مجاهدین امروز و دیروز چیزی در حد داشتن هویت وپرنسیو با  بی هویتی وعدم تعهد است.

و اما در پایان یادی میکنم از ستار خان وچند خطی از این بزرگمرد انقلابی تاریخ کشورمان  مینویسم تا تلخی صحبت از خیانتها و رذالتهای رجوی درفکر و جانمان که در اثر نوشتن و خواندن این مقاله حاصل شده است ،کمرنگتر شده وببینیم که چقدر فاصله است بین طرز تفکر انقلابیونی چون ستار خان در وطن پرستی و عشق به میهن با مدعیانی شیاد چون رجوی

ستار خان در نامه ای خطاب به دولتهای انگلیس و روسیه ،ضمن بر حذر کردن آنها از دخالت در امور داخلی ایران به آنها میگوید،آنچه بین ماست داخلیست و هر تعرضی به ایران بی جواب نخواهد ماند.

وی در نامه ای دیگربرای فرمانده قشون روس در مرزجلفا که به سمت تبریز در حال حرکت بود چنین مینویسد:

بدان ایرانیان شاید تاب پادشاه ستمگری همچون محمد علی شاه قاجار را بیاورند،اما نیروی بیگانه را جز با جام مرگ استقبال نخواهند نمود،اگر برنگردید جنازه شما را برای خانواده تان خواهم فرستاد.

والسلام

نادر کشتکار

آلمان