مریم رجوی و تقلای بی حاصل

مریم رجوی و تقلای بی حاصل

در پايان خبر انتقال تمامى ساكنان ليبرتى را به فال نيك ميگيرم و اميدوارم كه مريم رجوى هيچ سنگ اندازى در اين مسير نداشته باشد و دوستانم به سلامت از كشور عراق خارج شوند، آنوقت است كه مريم خانم عزاى اصلى ميگيرد

فرار زبونانه عباس داوری، معصومعه ملک محمدی و فرشته شجاع به کشور آلبانی

معصومه ملک محمدی و عباس داوری دو تن از سران قدیمی تشکیلات منافقین از ترس جان و نگرانی دستگیری زودتراز بسیاری از اعضا رده پایین بعلت عواقب سه دهه خیانت و جنایت به ملت عراق و ایران، بصورت زبونانه ای در بین تعدادی از زنان و دختران فرقه پنهان شده و از کشور عراق به سمت آلبانی گریختند

هزینه خروج

هزینه خروج

خروج یک باره اعضای باقیمانده مجاهدین از خاک عراق، چند معنای ویرانگر دارد که حداقل دو موردش، سوختن خط مبارزه مسلحانه و از دست رفتن هزینه های مادی و معنوی که طی سی سال اخیر پرداخته شده است.

دیدار با محمود عباس شامورتی بازی دیگری از مریم رجوی برای مطرح شدن

چرا مریم رجوی مجبور است مرگ یا زنده بودن مسعود رجوی را در مناسبات و بیرون از مناسبات مخفی کند , این سوراخ موش چه حکمتی برای این فرقه دارد که این فرقه دو دستی آنرا چسبیده است ؟ و هزاران سئوال دیگر از جمله دیدار ابومازن با مریم رجوی آیا باز تکرار اشتباهات رئیس تشکیلات خودگردان در بدعت با فرقه تروریستی و همسو شدن با آل سعود است

جیبوتی، محمود عباس و مجاهدین

خلاصه کنم هر سه طرف قضیه اشتباه میکنند و هر سه طرف قضیه هم طبق محاسبات خودشان و به دلایل خصلت های دو طرف دیگر کار درستی میکنند. هر سه به هم نیاز دارندگرچه راه بجایی نمیبرند اما مبارکشان باد لااقل همه بی پرنسبپ ها را در یک بسته قرار میدهد

معمای دیدار مریم رجوی و محمود عباس

طبیعی به نظر می رسد که عربستان سعودی هم که توان مالی و نفوذ سیاسی بسیار بیشتری از ایران دارد، روی گروههای مخالف نظام حاکم بر ایران سرمایه گذاری کند. اما سئوال اینجاست که سیاستگذاران سعودی با چه تحلیل و شناختی از سازمان مجاهدین خلق به اندیشه حمایت از آن افتاده اند؟

آقای رجوی، شما از آن زمان مردید

آقای رجوی، شما از آن زمان مردید

افراد اینجا به من حمله ور شدند و با مشت و لگد سعی کردند مرا هم مانند علیرضا خون آلود کنند که در این موقع ژیلا همه را ساکت کرد و گفت خوب! رضا! حرف بزن!… که من هم یک برگ از کاغذ یادداشتهایی را که جلوش بود برداشتم و نوشتم: من رضا جبلی دیگر مجاهد نیستم! و کاغذ را به دستش دادم