وقتی گربه می زند و سگ می رقصد

وقتی گربه می زند و سگ می رقصد

وقتی گربه می زند و سگ می رقصد

مهدی خوشحال، ایران فانوس، 26.02.2022

در قاموس حیوانات همیشه رسم و تعادل قوا بر این بود که سگ بزند و گربه برقصد؛ ولی گویا این رسم دیرین و تعادل قوا به نفع گربه عوض شده و هم اکنون این، گربه است که می زند و سگ می رقصد، سگی که در اثر اشتباه محاسبه، دارد تاوان گربه رقصانی هایش را می پردازد.

اخیراً و طی یک ماه گذشته تبلیغات تو خالی مجاهدین خلق به مسعود رجوی گیر داده و دخیل بسته است. از مسعود رجوی که قبلاً پیام در حد صوت و آهنگ پخش می شد، هم اکنون اکثر پیام هایش تاریخ مصرف گذشته است و از او تنها مانند چارلتون هوستون در فیلم السید، استفاده می شود. اما واقعیت چیست.

نوزده سال پیش در همین روزهای اسفندماه بود که مسعود رجوی به همراه مریم قجر، از عراق خود را به کشور اردن رسانده و در آنجا مسعود رجوی زنش مریم قجر، را شتابان به فرانسه فرستاد تا ضمن در امان ماندن از تبعات جنگ، همچنین زمینه خروج و رفتن مسعود رجوی از عراق به فرانسه را آماده نماید. البته این عادت مسعود رجوی در سفرهای تاریخسازش بود که همیشه یک پیشمرگ نیاز داشت و او در سال 1365 که از فرانسه عازم عراق بود ابتدا مریم قجر را پانزده روز قبل به عراق فرستاد و بعد که راه کوبیده شد خود به عراق رفت.

وقتی که مریم قجر به فرانسه رسید، پس از گذشت سه تا چهار ماه، پلیس فرانسه به مقر مریم قجر و سایر اعضای بلندپایه مجاهدین حمله کرد و درنتیجه این حمله، مریم قجر به همراه 165 تن از اعضای دیگر به جرم پولشویی و ترور و قاچاق انسان و همکاری با صدام حسین و غیره، دستگیر شدند که در مجموع این عمل دولت فرانسه و سایر اعمال دیگر باعث اختلال در خروج مسعود رجوی از اردن و ورودش به فرانسه شد و از این تاریخ به بعد تبلیغات فریبنده و پروپاگاندای مجاهدین حضور مسعود رجوی  را همواره کشور عراق و قرارگاه نا امن اشرف، گزارش کرده است.

از این تاریخ به بعد، مسعود رجوی ابتدا از اجتماع مجاهدین و سخنرانی برای اعضاء و هواداران، منع و سپس از او در حد صدا و پیام، استفاده شد انگار مسعود رجوی پس از جنگ آمریکا علیه عراق و سرنگونی صدام حسین، گروگان و یا مخفی شده بود.

پرسش و کند و کاو در باب این که مسعود رجوی کجاست و چرا پاسخگو نیست؟ ابتدا از محافل سیاسی و سپس در جمع اعضای جداشده از مجاهدین، مطرح شد و در این رابطه مقاله و کتاب نوشته شد.

chrome-extension://efaidnbmnnnibpcajpcglclefindmkaj/viewer.html?pdfurl=http%3A%2F%2Fwww.iran-fanous.de%2Fwp-content%2Fuploads%2F2018%2F11%2FK2.pdf&clen=769746&chunk=true

مجاهدین اما در این رابطه تنها پاسخ مضحکی که دادند این بود، مگر ما از شما می پرسیم که خمینی چه شد؟ این در حالی بود که آیت الله خمینی، فوت شده بود و تاریخ فوت و مزارش نیز مشخص بود و این موضوع ربطی به سئوال جداشده ها نداشت در حالی که مسعود رجوی زنده و یا مرده بودنش هنوز مشخص نبود و رسانه های مجاهدین نیز غیبت مسعود رجوی را در حد غیبت صغری و شیر خفته تبلیغ می کردند .

از همان زمان بنا به چالش زیادی که با سیستم مجاهدین خلق و روابط تنگاتنگی که با جداشده ها داشتم و شناختی که از ماهیت مجاهدین به دست آورده بودم، بزرگترین شک و تردیدم این بود که مریم قجر بنا بر دلایل زیاد مسعود رجوی را قال گذاشته و دارد کم کم زمینه کودتایی را فراهم می کند تا بعد که آب ها از آسیاب افتاد، خود به تنهایی جانشین رهبرش گردد و سایر مردان سازمان را شریک خود نسازد.

حدوداً پانزده سال پیش، یکی از شب ها دوستانی را ملاقات کردم که یکی از آن ها که آدم محترمی بود جزو فرماندهان مجاهدین خلق بود. موضوع مفقود شدن مسعود رجوی و غیبت او در اکثر محافل جداشدگان بحث روز بود. از من سئوال شد. شروع کردم و گفتم که مریم قجر قاپ مسعود رجوی را به دلایلی که مورد بیشترین اجحاف و ستم قرار گرفته، دزدیده و موعد انتقام گرفتنش از مسعود رجوی سر رسیده است. صحبت کوتاهم که تمام شد، دوستم قاطعانه پاسخ داد، مریم قجر بدون اذن مسعود رجوی آب در دست داشته باشد اجازه خوردن ندارد.

آن روز تحلیل و تفسیر و ابهامات از همین دست بودند اما زمان که گذشت ابرهای تیره که خورشید حقیقت را پنهان کرده بودند بالاخره کنار رفتند و دست های همدیگر رو شدند.

اما اشتباه محاسبه مسعود رجوی که ظاهراً همه جا به ویژه در داخل تشکیلات به توانمندی و هوشیاری مشهور بود. مسعود رجوی، در همه طول عمر و رهبری اش در سازمان مجاهدین بر سر مردان حساسیت بیشتری نسبت به زنان داشت. اولین رهبر مجاهدین محمد حنیف نژاد خود یک مرد بود که مسعود رجوی در زندان شاه و به کمک ساواک، رهبری مجاهدین را با لو دادن اکثریت اعضاء رهبری آن زمان به چنگ آورده بود. در دومین تهدید، او متوجه یک کودتای مردانه در سال 1354 به نام شهرام و بهرام، شد که این دو مورد همیشه آویزه گوشش نسبت به خطر کودتا از جانب مردان سازمان بود بالاخص این که سازمان مجاهدین در اصل یک تشکیلات مذهبی بود و در اصل بنا بر ایدئولوژی سازمان که به زعم خودشان به اسلام و شیعه و امامت، اعتقاد داشتند، رهبری و جانشینی سازمان می بایست همواره از آن مردان باشد. اما مسعود رجوی پس از ازدواج با مریم قجر در سال 1364 ابتدا او را به رهبری سازمان برگزید و سپس وی را همواره به عنوان معاون و جانشین خود انتخاب کرد که این امر و موقعیت برای مریم قجر، راه را برای رهبری او هموار کرد. هموار کرد، اول این که او در بالا نشسته بود و منتظر یک اشتباه محاسبه از جانب مسعود رجوی بود، دوم این که مرد نبود تا مسعود رجوی حساسیت بالا نسبت به او داشته باشد و سوم این که او نیز به هر حال مورد اجحاف و سوء استفاده جنسی و فروپاشی خانواده از جانب مسعود رجوی، قرار گرفته بود که در این رابطه کینه و حس انتقام خواهی و قدرت طلبی زنان از مردان بیشتر است. بنابراین، در سازمان مجاهدین اگر خطری وجود داشت در ابتدا از جانب مسعود رجوی و اشتباه محاسبه اش بود، دوم از جانب یک زن به نام مریم قجر، بود و مردان و زنان فرقه نه این که خطرناک نبودند بلکه بسیار پخمه بودند و هستند مگر این که از مناسبات فرقه ای و بسته نجات یابند و خود را به دنیای آزاد برسانند و به روز بکنند و مسلح به علم و دانش روز بشوند وگرنه، نتیجه زندگی و کار و مبارزه به دور از جامعه و در مناسبات فرقه ای، روز به روز مردان و زنان را پخمه تر و متوهم تر بار می آورد.

اما چرا مریم قجر خطرناک بود و همچنان خطرناک است. او بنا بر مرید و شاگرد مسعود رجوی و زندگی در مناسبات بسته و فرقه ای، ناچار است همواره همان فکر و اندیشه رهبر و مرادش را نسبت به زنان و مردان تحت امرش، به کار ببندد و در طول مسیر قادر به تغییر و تحول در مناسبات نباشد. آلبرت انیشتن، فیزیکدان معروف آلمانی می گوید، اگر با فکری به مشکل برخوردید با همان فکر قادر به حل آن مشکل نیستید.

بنابراین، مریم قجر تا زمانی که در مناسبات بسته و فرقه ای مجاهدین همراه با ترس و طمع، ارتزاق و زیست می کند، قادر به تغییر و تحول و نوسازی سازمان به ارث برده اش نیست و از قدیم گفته اند، مال باد آورده را باد می برد. او از روزی که قدرت انتصابی و نا مشروع خود را از جانب شوهرش به عنوان امنیت شوهر و مهریه ازدواج، به دست گرفت همواره مسیر افول و قهقرا را طی کرده است.

درنتیجه، مطالبی که طی نوزده سال اخیر در این رابطه نوشتم شاید به اندازه انگشتان یک دست باشند که در زیر یکی از آنها را که ده سال قبل نوشته ام را محض نمونه می آورم.

 

چرا غیبت رهبری به درازا کشید!

 

19.12.2012

رهبری مجاهدین که همیشه میل وافر داشت تا در هر جمع و محفل مریدانش حرف اول و آخر را خود بزند، سالهاست در غیبت و سکوت معناداری به سر می برد. او که در اسفندماه سال 1381 و قبل از سقوط صدام حسین، زنش مریم قجر عضدانلو را به کشور اردن همراهی کرد و او را به کشور فرانسه فرستاد تا با بازیهای سیاسی و رشوه دهی، بتواند قلابی برای مسعود رجوی باشد و غیبتش را در عراق کوتاه کند، ولی تا امروز اوضاع و احوال مابین موقعیت دو نفر، شگفت انگیز است. شگفت انگیز این که مسعود رجوی هم اکنون همچنان در غیبت مشکوک به سر می برد و افسار از دستش خارج شده، ولی مریم قجر همچنان مشغول بازیهای سیاسی و رشوه دهی، ولی نه به نفع موقعیت مسعود رجوی، بلکه به نفع خودش است.

 مدتها بود که تبلیغات مجاهدین عدم حضور مسعود رجوی را قرار داشتن در لیست تروریستی آمریکا قلمداد می کردند و منتظر خروج از لیست تروریستی بودند. ولی ماههاست که از لیست تروریستی آمریکا خارج شده اند و حتی در بحبوحه خروج از لیست تروریستی، چنان به وجد آمده و جشن و شادی سر دادند که انگار به زودی دروازه های تهران را فتح خواهند کرد و یا این که رهبرشان به زودی در فرانسه و در راس بازیهای سیاسی در غرب خواهد بود. تا امروز، هیچ کدام واقع نشد. نه مجاهدین خلق به سمت تهران خیز برداشتند و نه رهبری حضورش را اعلام کرد.

اما واقعیت قضیه چیست. صرفنظر از شق زندانی یا گروگان بودن مسعود رجوی توسط آمریکاییها، که می توانند او را به مثابه طعمه و یا سود سیاسی بدل کنند، دو عامل مهم در استمرار غیبت رهبری تاثیر دارند.

1ـ فعالیت تاکنونی اعضای جداشده از مجاهدین که بخشی از اطلاعات و اهداف دیکتاتوری آنان را برملا کرده اند، همچنین هجمه مضاعف قربانیان زمانی که بالافرض رجوی حضور خود را در اروپا و یا هر جای دیگر اعلام دارد.

2ـ عامل دوم که هر روز بیشتر از روز قبل شک و شبهه برانگیز است، خود مریم عضدانلو است که طی ده سال اخیر و با انبوه بازیهای سیاسی و رشوه دهی، قرار بود قلابی برای نجات همسرش باشد که تا امروز نشد.

این شک و تردید، نه تنها طی ده سال اخیر بلکه مدت سی سال است در گوشه و کنار دیده می شود که مریم عضدانلو از سال 1363 برای تصرف قدرت سازمانی، خیز برداشته و در ابتدا تا رهبری عقیدتی مجاهدین صعود کرده بود.

به شهادت زنانی که اخیراً مناسبات فرقه در عراق را ترک کرده اند، مریم عضدانلو زمانی که در عراق حضور داشت، انبوهی از زنان مجاهد را که تنها برای مبارزه به صفوف مجاهدین پیوسته بودند را متقاعد و ناچار می کرد تا در جلسات رقص برهنگی برای تماشا و لذت رهبری، شرکت نمایند. مریم عضدانلو، جهت فریفتن زنان به آنان القاء می کرد که چه نشسته اید، برنده اول این بازی شما هستید چون که با خوشگل ترین و جذاب ترین آدم عالم آمیزش دارید!

آیا مریم قجر نمی دانست که مستمراً زنان و مردانی با به جان خریدن  خطرات زیاد از سازمان جدا می شوند، آیا احتمال نمی داد که ممکن است تعدادی از زنان قربانی، فرقه مجاهدین و عراق را ترک کرده و به افشای مهمترین خطوط قرمز مجاهدین اقدام کنند و در این میان رهبری سازمان اولین متضرر عملیات برهنگی زنان خواهد بود؟!

جدا از حرمسرای مریم قجر، حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار نیز زبان زد عام و خاص است. آنجا نیز انیس الدوله نقش برجسته ای داشت. اما نقشش بر عکس مریم قجر بود و او با هر آنچه در حرمسرا و خارجش وجود داشت مخالف بود. از وزیر شاه تا گربه و ملیجک و همه زنان شاه مخالف بود. این طبیعت یک زن است. مگر این که حیله و کاسه ای زیر نیم کاسه نهفته باشد که زنی بخواهد برای مردی زن ردیف کند.

پیشینه و عملکرد سابق مریم قجر، گواه این مدعاست و چه بسا او عمداً روزنه هایی را برای فرار و افشای بیشتر بیماریهای رهبری سازمان بازگشوده بود تا موقعیت امروز خود را توجیه کرده باشد.

البته رهبری فرقه نیز از سالهای قبل، در راستای تباهسازی و ذوب مریم عضدانلو در خودش، از او و خانواده و اعتبارش، سوء استفاده های زیادی کرده بود و در هر موقعیت خطیر سیاسی و نظامی مانند ورود به خاک عراق در سال 1365، او را سپر بلا و پیشمرگ خود قرار می داد. متقابلاً مریم عضدانلو به طرق مختلف و ترفندهای زنانه از بیماریهای مختلف رهبری فرقه استفاده کرده و او را به صورت طعمه در دام باقی نگهداشت و افشاگریهای اخیر در ارتباط با مسعود رجوی را به نفع موقعیت خود به پیش برد.

به هر حال نه تنها جداشدگان از مجاهدین بلکه مردم و اپوزسیون ایران بر این باور و عقیده استوارند که فرق کیفی مابین این شاگرد و استاد، وجود ندارد. تنها فرق، این است که شاگرد با شگردیهای خود و چرخیدن این چنینی چرخ روزگار، چند صباحی و تا جهل و خشونت در جهان حاکم است، بر جای استاد تکیه زده است.

„پایان“