روزی که چاروادار شدم(2)

حسین همچنین تعدادی الاغ داشت که از آن ها جهت حمل و نقل استفاده می کرد و احتمالاً رسیدگی به الاغ ها در کار نبود چون همان مدت یکی از الاغ ها از فرط گرسنگی مرد و لاشه اش جلوی سنگر افتاده بود و کسی را یارای دفن حیوان بیچاره نبود. هفته ای یک یا دوبار با حسین و همراه یکی از الاغ ها به پایین دره که چشمه داشت، می رفتیم و با دبه آب به بالای قله می آوردیم که از حیث آب شدیداً در مضیقه بودیم. آب را جیره بندی می کردیم و تنها جهت نوشیدن و وضو