چرا طالبان افغانستان پیروز شدند و مجاهدین ایران شکست خوردند

چرا طالبان افغانستان پیروز شدند و مجاهدین ایران شکست خوردند

                                  چرا طالبان افغانستان پیروز شدند و مجاهدین ایران شکست خوردند

ایران فانوس، 01.09.2021

پس از گذشت یک هفته از پیروزی به دور از انتظار طالبان بر دولت اشرف غنی در افغانستان، تحلیل ها و تفسیرهای گوناگون فضای سیاسی و رسانه ای را پر کرده است حتی اگر یک مجاهد خلق که هم اکنون در پایگاه اشرف سوم واقع در کشور آلبانی، که پشت کامپیوتر نشسته و دارد از طریق فضای مجازی ایران هراسی را تبلیغ و ترویج می کند، اگر می توانست فکر کند، بی شک با خود خلوت می کرد و می اندیشید، چرا طالبان افغانستان می توانند پیروز شوند، ولی مجاهدین خلق نمی توانند.

اما اگر همین مجاهد یا هوادار و شورایی و شرمنده و غیره، به خواهند از مسئولین و رهبران شان همین پرسش را طرح کنند، نه این که پاسخ منطقی و قانع کننده ای نخواهند شنید بلکه مسئول و فرمانده آنان با دست پیش گرفتن سئوال کننده را زیر سئوال خواهد برد و ذهن پرسشگر را مذمت خواهد کرد. به همین سادگی و مسخرگی.

مجاهدین خلق در ایران به زعم خودشان 55 سال جنگ و جنگ صد برابر کردند ولی طالبان در افغانستان سابقه جنگ سی ساله دارند. مجاهدین خلق، طی 55 سال جنگیدن از هر دو حکومت شاه و جمهوری اسلامی، شکست خوردند ولی طالبان افغانستان طی سی سال جنگیدن دو بار پیروز شدند و پایتخت افغانستان را فتح کردند.

نقاط اشتراک و افتراق مابین این دو که شمرده شد، بسیار زیاد است که شاید به صدها مورد برسد که البته مابین همه گروه های تروریستی نیز دیده می شود. اما دو مورد افتراق مابین این دو دیده می شود که به طور کیفی سرنوشت دو گروه را از هم جدا می کند و یکی را النهایه به پیروزی و دیگری را به شکست می کشاند. این دو مورد افتراق که از همه برجسته تر و عجیب تر است، یکی نقطه رهبری و دیگری نیرویی است.

رهبری مجاهدین، به طور صد در صد مقدس و آسمانی است در حالی که رهبری طالبان غیر مقدس و زمینی است. نیروهای مجاهدین، تخیلگرا و تئوریک هستند در حالی که نیروهای طالبان پراگماتیستی و میدانی فکر عمل می کنند.

رهبری مجاهدین خلق اگر بمیرد، بیمار شود و یا از میدان بگریزد و مفقودالاثر گردد، معاون و یا جانشین هم ترازش وجود ندارد. رهبری مجاهدین، طی سال های متمادی بخش قابل توجه ای از انرژی و امکاناتش را وقف این امر نمود تا سازمانش به طور صد در صد فرقه ای باقی بماند و جایگزین و جانشینی برایش وجود نداشته باشد تا بر قداست و اتوریته رهبر، تاثیر بگذارد در حالی که بنا بر تجربه رهبران طالبان اگر کشته شوند به راحتی قابل جایگزین هستند که نمونه اش هم وجود داشت.

نیروهای مجاهدین، به تقلید و الهام از رهبرشان ذهنی و تئوریک هستند. اکثر زمان و انرژی خود را وقف بحت های تئوریک و جلسات پوشالی و نوشتجات بی محتوا و حرافی سپری می کنند در حالی که نیروهای طالبان تمامی نیرو و انرژی خود را وقف جنگیدن و پیشروی به سمت هدف می کنند.

رهبری مجاهدین، پس از شکست در جنگ فروغ جاویدان در سال 1367 به فاصله یک سال در سال 1368 انقلاب ایدئولوژیک به راه انداخت و در آن انقلاب به نیروهایش القاء کرد که اگر شما هر کدام که تا امروز این جا مانده اید تنها یک گرم از عنصر رهبری را داشته باشید پس از هضم و فهم این بحث به ده به توان بیست و هفت، قدرت مادی و معنوی خواهید رسید و انرژی آزاد خواهید کرد.

که البته پس از این محاسبه و ارتقای رشد، نیروی مجاهد یک تنه از پس یک ارتش و یک کشور بر خواهد آمد. ولی تاسف این جاست که در این میان و میان جماعت پخمه یکی پیدا نشد تا بازار تخیل و تئوری رهبری مجاهدین را زیر سئوال ببرد و از خود سئوال کند، وقتی یک نیرویی با همه توان و انرژی و سلاح و پول و پشتیبانی، نمی توانند حتی قدمی به هدف نزدیک شوند چگونه یک نفر به تنهایی می تواند از پس همه موانع راه بر آید و یک تنه به پیروزی برسد.

وقتی فکر کردن و سئوال کردن ممنوع می شود، مابقی از جمله منطق نیز ممنوع می شود و هر آنچه خزعبلات رهبر در ازای دریافت رده و مسئولیت، پذیرفته خواهد شد.

شاید گفته شود که این ها مربوط به دهها سال قبل و مربوط به رهبر مالیخولیایی مجاهدین در گذشته بوده و حال مجاهدین آمریکایی با مجاهدین صدام حسین، فرق کرده است. دقیقاً این طور نیست. مریم قجر که رییس جمهور رهبری مجاهدین است به مناسبت ماه محرم و عاشورا از طریق اینترنت به نیروهایش خطاب کرد که ما طی سال های جنگ و مبارزه همه تکالیف مان را انجام دادیم الا انتقام خون امام حسین را نگرفتیم که آن را نیز به زودی خواهیم گرفت.

در همین جمع و جماعت پخمه تر نیز کسی پیدا نشد تا از رییس جمهور انتقام گیر سئوال کند که اگر شما انتقامگیر بودید، زمانی که در عراق بودید می بایست انتقام خون امام حسین را در عراق و از دشمنان امام حسین، می گرفتید. آن روز که از صدام حسین حمایت می کردید و او در سال 1991 و پس از شکست در جنگ کویت و در آستانه عقب نشینی داماد خود حسین کامل را امر نمود تا در حمله و هجوم به شیعیان و سرکوب انتفاضه شعبانیه در شهرهای شیعه نشین منجمله شهر کربلا که اتفاقاً آنجا نیز از حمایت اطلاعاتی و جاسوسی شما برخوردار بود، قبور امامان شیعه را به توپ ببندد. آن روز، خانم انتقامگیر اگر می خواست انتقام بگیرد ناچاراً می بایست از صدام حسین، حسین کامل، مسعود رجوی و خودش، انتقام خون امام حسین را می گرفت اما آن روز یادش نبود و حالا که به پیسی خورده یادش آمده است.

https://www.yjc.news/fa/news/6307506/%D8%B9%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%AA-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D9%88-%D8%B4%D9%88%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AF-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D9%84%D9%88%D9%84%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%B1%D8%AF

این رهبران و نیروها که شرح مختصری از آن ها داده شد، وقتی نتوانند به جلو حرکت کنند به راحتی به عقب حرکت می کنند و از دیگر زنی به خود زنی می رسند. هر روز و هر ساعت، از خود به خود و درون پوچ و تهی و سیاه فرقه ای خود می رسند و لاجرم انتقام این و آن را اگر بتوانند بگیرند، از نیروهای پایین و اسیر خود می گیرند.

„پایان“