هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته- قسمتهای اول، دوم و سوم

هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته- قسمتهای اول، دوم و سوم

هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته- قسمتهای اول، دوم و سوم

هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته- قسمت اول 

چند روز قبل مطلبی را خواندم که مصاحبه با شخصی بود که گزارشگر به نام کارشناس از او نام برده بود. مطلب بسیار طولانی بود ولی چون برای من به عنوان کسی که هر روز درباره تاریخ و مسایل چند دهه اخیر تحقیق میکنم جالب بود. بخشی از مصاحبه به بررسی سازمانها و همینطور سازمان مجاهدین بود که شاید از زوایای مختلف آن کارشناس حرفهای جدیدی گفته بود. جالب ترین بحث درباره اینکه چرا سازمان تا به امروز با همین ترکیب قبل باقیمانده است و از بین نرفته است. تا به امروز بسیاری از کسانی که درون فرقه بوده اند وتجربه زندگی در فرقه را داشته اند، برای توصیف سازمان کلمه فرقه را بکار میگیرند اما سوال اینجاست چرا این سازمان علیرغم اینکه همه طرفهای درگیر میدانستند در عراق و بعد از سرنگونی حکومت صدام حسین بهترین فرصت برای پایان دادن به این سازمان که در کارنامه خود نیز در دهه پنجاه ترور مستشاران امریکایی را هم داشت بود چنین نکردند؟

 برای این پاسخ نگاهی به سه دهه گذشته فرقه که این سازمان از نیمه دهه شصت دیگر به هیچ عنوان سازمان سیاسی و یا حتی نظامی نبوده و نیست . سازمان شبه توتالیتر رجوی به تمام و کمال از روزی که مقرش را در میانه جنگ عراق و ایران به عراق منتقل کرد عملا و رسما تبدیل به یک سازمان اطلاعاتی شد و همین هم تنها دلیل ماندگاری این سازمان تا به امروز شده است .

 مساله خیلی ساده است توجه کنید کدام یک از ساختارهای تشکیلاتی این سازمان ازسال 1350 به این سو عوض شده است ؟ کدام مسؤول تصمیم گیری عوض شده است ؟ چند نفر هسته مرکزی سال پنجاه هم اکنون هم هسته اصلی سازمان هستند . توجه کنید که این یک تحلیل نیست میتوانید سیمای مجاهدین را نگاه کنید و بعد بروید عکس های بیست سال پیش و بعد چهل سال پیش را نگاه کنید . چه کسی میتواند بگوید مثلا عباس داوری و ابریشمچی و توحیدی و رجوی  در هیچ مقطعی از عمر فرقه بوده که نبوده باشند. همین امروز گردانندگان سیما و جلسات و تحلیل ها و قسمت های مختلف کماکان همان ها هستند . چند دهه هست مسؤول روابط خارجی سازمان کماکان محدثین هست . توجه کنید که سازمانی که همه دارایی و ماندگاریش و سرمایه اش اطلاعات و بازی با اخبار است نمیتواند مهره ها را عوض کند. هر چه هم هست ظاهری ست تصمیم گیرنده ها همان افراد چهل سال پیش هستند مگر اینکه مرده باشند که اصولا جایگزین هم ندارند چون اعتماد نیست مثال آن هم ابراهیم زاکری بود که بعد از مرگش کماکان رجوی مسئولیت او را دارد.

حال چرا باید به این بحث پرداخت؟ مگر فرقی میکند اسم سازمان را بگذاریم فرقه یا شبه توتالیتر یا جنبش بسته ، به طور واقعی تفاوتی نخواهد کرد و این نگاه است برای اینکه متوجه بشیم که وقتی فرقه رجوی تلاش میکند خودش را اپوزسیون گنده نشان بدهد و هر اعتراض و اتفاقی را به خودش نسبت بدهد چقدرش درست است؟

واقعیت این است فروش اطلاعات و اخبار حساس به کسانی که به هردلیل با ج.ا جنگ منافع دارند و همینطور پمپاژ اخبار جعلی به داخل دو محور اصلی اعتبار و روی آنتن باقی ماندن اسم فرقه است. برای مثال هم اکنون حدود دو هزار نفر روزانه در فرقه رجوی در آلبانی هستند و اینها کاری ندارند ، اما همه در مقابل کامپیوترها نشسته اند و با اکانت ها با نام مستعار در تمام شبکه های اجتماعی مشغول بمباران اخبار مورد دلخواه مجاهدین هستند و با این ترفند میتوانند جهت اخبار و اتفاقات را به سمتی که میخواهند سوق بدهند.

 

البته بعد از ورود به آلبانی اساسا همه تلاش فرقه برای بزرگ جلوه دادن خودش در تحولات حال و آینده ایران است . اول برای نیروهای باقیمانده در سازمان و دوم برای اینکه بتواند در میان اپوزسیون خارج کشور و همینطور داخل کشور جایی باز کند.

واقعیت این است تمام تحولات سیاسی و اجتماعی که در ایران رخ داده ازسال 88 تا به امروز اعم از اعتراض و یا شورش های کارگری و غیره هیچکدام به هیچ وجه ربطی به فرقه رجوی نداشته و نخواهد داشت   چرا ؟ چنین ادعایی میتواند علمی و دقیق باشد ؟

ادامه دارد…

مهرداد ساغرچی – المان

لینک به منبع وبلاگ روشنگران

لینک به منبع کانون آوا

هویت سازمان مجاهدین درچهل سال گذشته قسمت دوم

همچنان که یادآوری کردم با نگاهی به تمامی وقایع در بیست سال گذشته

واقعیت این بوده است که  تمام تحولات سیاسی و اجتماعی که رخ داده در ایران ازسال 88 تا به امروز اعم از اعتراض و یا شورش های کارگری و غیره هیچکدام به هیچ وجه ربطی به فرقه رجوی نداشته و نخواهد داشت .

چرا ؟ چنین ادعایی میتواند علمی و دقیق یا نه از روی غرض و حدس و گمان است که چنین میگویم؟

یک بار دیگرکمی عمیق تر همین بحث که در سطور بالا را کردیم که این سازمان در پنجاه سال گذشته تغییری نکرده است را بررسی میکنیم چگونه ما میگویم که درپنجاه سال تغییری در سازماندهی این فرقه نشده است ؟

توجه کنید اولا  وقتی که تصمیم گیرندگان یک سیستم ثابت بمانند و تمام کادرها تماما مانده اند مثل قبل میشود نتیجه اش یک سیستم که در سال پنجاه مانده است . فرض کنید که داریم درباره کشوری صحبت میکنیم که مثل آمریکا رهبری سیاسی توسط مردم انتخاب میشوند و مثلا همان کارتر تا مرگ خودش رییس جمهور باقی می ماند. چه میشد؟ با اینکه توسط رای مردم یک رییس جمهور انتخاب میشود ولی بیش از چهار سال که بشود میگویند دیگر منتخب نیست باید برود و اگر بخواهد بماند مجددا باید انتخابات انجام شود این میشود واکسینه کردن یک نظام و یا یک سیستم برای نرفتن در مسیر دیکتاتوری .

نمونه این را داریم همین روزها در نمایش های مختلف سیاسی در کشورهای که در مسیر غلطیدن در دیکتاتوری هستند . نگاه کنید ترکیه یا مجارستان یا روسیه که روسای جمهور وقت همه کاری میکنند که مادام العمر شوند. چرا ؟ چون میتوانند بی پایان در مسند قدرت بمانند و بتازند.

حال برمیگردیم به بحث خودمان این که میگوییم سازمان از دهه پنجاه به این سو تغییر نکرده است این یک انگ و مارک نیست . یک وقت است من میگویم و یا کسانی که توسط فرقه آرزوها و آمالشان به خاک و گل نشسته است و با عمری از دست رفته و چشمان و دلی پراز اشک و خون حرف میزنند ،  اما وقتی هست که میتوانید ببینید هرروز و هر شب در اطلاعیه ها و سیمای مجاهدین و اخبار و سایت ها و این مشکل نیست که بتوان فهمید و نیاز به دکترای تحلیلی علوم سیاسی ندارد . کافی است شما فقط مقایسه کنید عکسهای نشریه مجاهد در سال شصت و نشریات سازمان در دهه هفتاد و سیمای مجاهدین در دهه شصت و رادیو مجاهد در دهه شصت و امروز، و میبینید با شگفتی هیچ کس و هیچ چیز تغییر نکرده است . نه افراد و نه فرهنگ حرف زدن و نه اخبارها و سخن ها .

ابریشمچی و مسعود کلانی و توحیدی و محمد محدثین و رجوی ها و بقیه ای که اگر از آنوقت تا بحال زنده مانده باشند کماکان هستند و البته یک استثنا وجود دارد مثل همه سیستم های بسته دنیا اگرکسی ناگهان به ذهنش ساز مخالفی بزند یعنی به فکرش خطور کند که شاید اینکه سیستم میگوید یک جایش ایرادی دارد آنوقت است که دیگر او را نمی بینید مثل مهدی افتخاری که اگرروزی بالاترین کادرها بود اما وقتی که گفت که رهبرعقیدتی شاید اشتباه فکر کند از صحنه حذف شد. جالب است سیستمهای بسته بر سر رهبری مرز سرخ دارند مثال آن همین روزها در کره شمالی که بهترین نمونه بزرگ شده فرقه رجوی است رهبری اش در حال دست و پنچه نرم کردن با بیماری است که میتواند برای هر کس و هر رهبری در دنیا رخ دهد ولی وقتی به دیکتاتوری ها برسد رهبری مرز سرخ است . پس ما از یک چیز عجیب و غریب و من درآوردی حرف نمیزنیم و قصد خراب کردن چهره فرقه رجوی نداریم داریم از یک فرمول ساده سیاسی و ارگانیک صحبت میکنیم که هر کسی از این فرمول پیروی کند بی تردید نتیجه اش این خواهد شد که گفته ایم .

 

وقتی افراد فرقه رجوی برای حدود پنج دهه در راس موضع گیری و تصمیم گیری باقی می مانند نتیجه اش میشود ارگانی که تبدیل به یک گروه با روابط مافیایی که همه چیز به راس هرم بسته گی دارد و هم تصمیم ها و خط وخطوط بر این اساس چیده میشود.

بعد از سال شصت و اعلام مبارزه مسلحانه مجاهدین و بسته شده راه تبلیغ و نیرو گیری و فعالیت سیاسی و حدود دو سال و اندی بعد از خرداد شصت ، رهبری فرقه ،کاری که از فاز سیاسی شروع کرده بود تنها راه نفس کشیدن و حیات خودش میدانست و آنهم نفوذ به شخصیتهای سیاسی و دارای رتبه و مقام در درون حاکمیت و ایجاد دو دسته گی های مختلف در قسمتهای سیاسی و نظامی و امنیتی که اولین نمونه آن جدا کردن بنی صدر و بازرگان و صدها نمونه از این دست که برای سازمان وقت و زمان خرید تا در گذرزمان از طریق نفوذ دادن عناصر خود در ارگانهای مختلف فقط بتواند با انتشار اخبار و یا فروختن اطلاعات مختلف بتواند قیمتی برای خودش تعیین کند و به این صورت بود که درست بعد از قتل عام رهبری سازمان در تهران منظورم تمام کادررهبری آنموقع که در بعد از فرار رجوی به خارجه باقی مانده بودند یعنی موسی خیابانی و اشرف و تمامی کادرهای حاضر دیگر هیچ چاره ای برای وارد شدن سازمان از یک گروه شبه چریکی شبه سیاسی به یک گروه کاملا اطلاعاتی و مافیایی ، نبود . اما این مساله میسر نبود الا اینکه از ابتدا لایه های لازم برای ورود به چنین سیستمی ریخته میشد و برای محک زدن تک به تک افراد باید یک گزینش جدید شروع میشد. این گزینش جدید لازمه اش یک تئوری  جدید بود . یک تشکیلات باید برای ورود به کار اطلاعاتی که مسعود رجوی در راس آن بود . برای تبدیل شده تمام عیار همه باید یک ارگان مافیایی درست میشد که هرگز افراد در آن تغییر نکنند. پس یک بار دیگر باید ایدولوژی جدیدی نگاشت . چون آنچه که قبل از آن بود برای یک کار سیاسی و نظامی نوشته شده بود که براساس برداشت ها ی ایدلوژیک ازیک اسلام سیاسی بود . حال باید با نابودی ظرف فعالیت سازمان که ایران بود که فرقه باید حفظ شود. اگر میخواست فقط چند اطلاعیه بدهد و درپاریس بنشیند بعد از مدتی گروهی که براساس عملیات چریکی و دود و دم حیات تشکیل شده بود از دهن می افتد و بساطش اتوماتیک بسته میشد.

نیرو گیری و گسترش هم با خروج از کشور به پایان خودش رسید.

چند گروه چریکی هم برای رسیدن به قدرت در کشوری که غول شکست ناپذیری به اسم دیکتاتوری مذهبی به قدرت رسیده بود یک شوخی بیش نبود. راهی نمانده بود به جز اینکه می باید با حفظ نام و شکل سازمان در محتوا به یک مافیایی اطلاعاتی و بعدها هم با شکل های مختلف تا به امروز حیات خودش ادامه داده است. مسیری که سازمان انتخاب کرد با ادامه و پایانی نا زیبا را نگاه میکنیم .

ادامه دارد…

مهرداد ساغرچی – المان

لینک به منبع وبلاگ روشنگران

لینک به منبع کانون آوا

هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته- قسمت سوم

قبل از شروع قسمت سوم لازم است یاد آوری کنم که در ابتدا گفتم مطلبی را خواندم که مقصود من ایجاد انگیزه ای شد که مقاله ای را که مدتها قصد نوشتن آنرا داشتم بنگارم . متاسفانه لینک آن را پیدا نکردم و آن مطلب مرا بر آن داشت که این مقاله را بنویسم و من در این تحلیل و نگارش اگر از منبعی استفاده کنم حتما قید خواهم کرد.

در دو قسمت از مقاله حاضر گفتیم که سازمان برای حفظ موجودیت خودش مجبور بود فراتر از آنچه برایش تاسیس شده بود حرکت میکرد. مساله اینجا بود که در خارجه کشور امکان نیرو گیری جدید نبود و از طرف دیگر برای ساختن نیروی جدید و تبدیلش به کادر با توان بیش از یک دهه وقت نیاز بود. حال میماند آنچه که باید انجام میداد و آن هم تصفیه کامل ذهن و تشکیلات و آمادگی برای ورود به تبدیل شدن به سازمان جدیدی که مسئولیت اصلی اش بدست اوردن اخبار و اطلاعات و فروختن آن و همه کارهایی که یک ارگان اطلاعاتی باید انجام دهد اعم از نفوذ به ساختارهای لازم در هر جایی که بشود و لازم باشد بدون داشتن هیچ مرزی . چرا بدون داشتن مرز؟ به این مساله مفصل در ادامه اشاره خواهم کرد همینکه برای خودش مرزی درست میکرد مجبور بود فقط در حیطه رژیم کار میکرد و این باعث میشد نتواند از بازیگران دیگر صحنه استفاده کند.

بعد از ضربه جبران ناپذیر سی خرداد استراتژی خط انقلاب شهری که  با تشکیل  عنصر هسته های مقاومت و با حضور عنصر اجتماعی میسر میشد و همینطور ضربه سنگین سازمان در داخل کشور در 19 بهمن شصت همه ساختار استراتژی چریک شهری عملا شکست خورد. رجوی زمان زیادی نداشت که بتواند سازمان را کماکان به همان اسم و رسم روی پا نگه دارد.

 نتیجه خط اشتباه یک جنبش اجتماعی بزرگ که بخاطر دگرگونی سال 57 برای سازمان شانس بزرگی بود و رجوی با تصمیم اشتباه و تبدیل آن به یک گروه چریکی شهری وبا ضربه های پی در پی تیمهای عملیاتی اش میرفت برای همیشه دفتر شان را ببندد. همه نفرات کلیدی سازمان در دورانی که موقعیت اجتماعی و توده ای سازمان هم ضربه کاری خورده بود به تدریج محو و کشته شدند. خیلی ها نا امید از مبارزه و رهبری گریخته از صحنه (فرار از ایران )  برای همیشه از صحنه مبارزه خارج شدند و خیلی ها درزیر شکنجه و فشار زندان هم وندان خودشان را لو دادند.

با توجه به چند عملیات پر سروصدا توانست برای خودش کمی زمان بخرد.انفجارهای حزب جمهوری و ساختمان نخست وزیری بزرگترین آنها بود. اما خود شخص رجوی زودتر متوجه بود که این راه به ناکجا آباد منتهی میشود. پس زمینه را در داخل تشکیلات با نام انقلاب ایدولوژیک شروع کرد و البته فقط در سطح چند نفر کادر مرکزی و بعد با انجام ملاقات با طارق عزیز این مهم را ثبت کرد.

حال چطور توانست این مسیر را برود.؟ ابتدا با بحث طلاق و ازدواج تمامی اذهان را به آن سو سوق داد. با کاری که انجام داد یعنی هماهنگی با بهترین دوستش توانست در قبال وعده های مورد قبول تر همسر او را که مریم عضدانلو باشد را از او جدا کند. با شبیه سازی های مضحک به زندگی پیغمبر اسلام در باره همسر پسر خوانده اش زید سعی کرد این را القا کند که او در مرتبه ای استثنایی قرار دارد.

این مساله بسیار مهم بود. اگر میتوانست تعدادی را ولو محدود با خود همراه کند یعنی میتوانست دقیقا خط تبدیل به یک ارگان اطلاعاتی با یک رهبر مادام العمر را پیش ببرد. پس با حرکت بیرونی یعنی ملاقات با طارق عزیز که در لحظه اشغالگر بحساب میآمدند یک محک درونی زد و توانست با بحث نیروها و کادر های حلقه اول  را قانع کند.

 

 نظر بنی صدر در مصاحبه ای با سایت قلم در سالهای درباره مهم بودن ملاقات با طارق عزیز قبل اینچنین است : “” به او گفتم: حالا که پذیرفتی میتونی وقتی ایشون آمد اینجا پیش شما رفتاری بکنید که امپراطورشاپور اول با والریا امپراطور رم کرد، متجاوز در خور تحقیر است باید بفهمد که تجاوز کرده به یک کشوری و کشوری که به او تجاوز شده غرور ملی دارد.» وی ادامه می دهد که رجوی نه تنها این گونه رفتار نکرده بود بلکه ملاقاتش با طارق عزیز پنج ساعت طول کشید. به طوری که « روز بعد روزنامه لوموند نوشت که آقای طارق عزیز این آقا را خرید آقای رجوی را خرید حالا تعبیر خرید یا به دست آورد بهر حال یک همچنین تعبیری .””

 البته بیشتر از اینکه صحبت از خرید باشد مساله این است رجوی برنامه ای داشت و بعد از همه ناکامی هایی که با ترور های سنگین در داخل کشور به جایی نرسیده بود را جبران کند. مساله مالی حیاتی بود. همینطور با تضمین اینکه بتواند بقیه اعضایی که در داخل باقی مانده بودند به مرز منتقل کند و همینطور برای بقا با عراقی ها معامله کند . مسیری که تا امروز باعث شده که بماند. فروش اطلاعات با استفاده همان هواداران در دهه شصت میتواند خیلی از قبل شروع شده باشد چون این ملاقات با عزیز در سال شصت و پنج ثمره داد. پس عنصر اول کار خودش را برای رجوی و کادر رهبری چند نفره انجام داد.

مساله داخلی بود که البته بعد از این مساله به این مهمی محکی بود که بتوانند بفهمند چه کسی با رجوی همراه هست. بودند اعضای مهمی که این ملاقات باعث خروج شان از سازمان یا شورای رجوی شد. اما مهم این بود که هر روز دستگاهی که رجوی برنامه اش را داشت یکدست تر میشد.

حال باید دید مسیر درون تشکیلاتی را به چه صورت طی کرد.

ادامه دارد.

مهرداد ساغرچی – المان

لینک به منبع وبلاگ روشنگران

لینک به منبع کانون آوا

هویت مجاهدین خلق در چهل سال گذشته- قسمتهای اول، دوم و سوم