بی تبر مردگان این جنگل

بی تبر مردگان این جنگل

بی تبر مردگان این جنگل

مهدی خوشحال، ایران فانوس، 22.10.2018

سال ها بود که کتاب ننوشته و یا کتابی منتشر نکرده بودم. سال قبل، اواخر پاییز، در کشور بلژیک، حادثه مرگباری برایم اتفاق افتاد که وقتی به جای امنی رسیدم با خود فکر کردم. فکر کردم که عمر می تواند کوتاه یا بلند باشد، مهم این نیست. مهم این است که آدم هنگام رفتن با شانه های سبک سفر کند و باری با خود به همراه نداشته باشد. از میان آرزوهای دست نیافته و تلخکامی و ناکامی مسیر که کم هم نبودند، رسیدم به صدها صفحه نوشته و نیمه تمام در قفسه کتابخانه که قرار بود سر فرصتی آن ها را کامل و تبدیل به کتاب کنم ولی در مسیر زمان، از دل و دماغ و انگیزه افتادم و کتاب نوشتن و منتشر کردن هم وقت و حوصله و اعصاب زیادی می طلبد. به هر حال، وقتی با چهار کتاب نیمه تمام مواجه شدم، تصمیم گرفتم که حداقل محض رضایت وجدانم ظرف یک سال، دو کتاب را برای انتشار آماده کنم. لازم به ذکر است، کتاب های „پیش به سوی خریت“ و „گرگ ها و بره ها“ هر دو در مورد حیوانات بودند و کتاب های „بی تبر مردگان این جنگل“ و „دام و دانه“ هر دو در مورد آدم ها بودند با این تفاوت که آدم های کتاب „بی تبر مردگان این جنگل“ اکثراً مرده بودند و داستان „دام و دانه“ از سه تن تشکیل شده که در حال حاضر هر سه نفر زنده هستند.

کتاب „بی تبر مردگان این جنگل“ که از زندگی یک زن تبعیدی و به خاطر دینی که نسبت به زن و چنین زنانی داشتم، آغاز کردم که بعد رسیدم به ماجراهایی که در قمارخانه ها و قصابخانه ها، می گذرد و به همین مناسبت خواندن و مطالعه این کتاب را به آنانی که در قمارخانه ها و قصابخانه ها، مشغولند توصیه و پیشنهاد می کنم. این کتاب، زمستان سال قبل تمام شد و آماده چاپ بود ولی تا امروز جهت نشرش کوتاهی کردم.

کتابی برای زمستان امسال در دست تهیه و انتشار دارم اسمش „دام و دانه“ است و مربوط به خاطراتم از یکی از زندان های مخوف عراق است. زندانی مملو از تروریست هایی که انصافاً تروریست های بدی نبودند ولی وقتی آزاد شدند، جبهه داعش را تشکیل دادند. به امید این که امسال برف سنگینی ببارد و کفش های خوبی برای بیرون رفتن نداشته باشم و خانه نشین شوم و توجیه دیگری جهت ننوشتن، نداشته باشم.

همچنین، لازم به اعتراف است که من در تمام عمرم تنها دو بار به زندان رفتم. هر دو بار در عراق صورت گرفت. هر دو بار مطلقاً بی گناه بودم . بار اول تابستان سال 1370 تحت حاکمیت صدام حسین و بار دوم تابستان سال 1387 زمانی که نوری المالکی حاکم بود. جهت جبران و نه انتقام، نیاز به اعتراف و تکثیر تجاربم داشتم. خاطرات بار اول را پس از گذشت ده سال در کتاب „در دام عنکبوت“ سال 1380، انتشار دادم و خاطرات زندان دوم را نیز پس از گذشت ده سال در کتاب „دام و دانه“ و ظرف ماه های آینده انتشار خواهم داد. گفتنی است، زندان و مرگ و فرار و تبعید و رنج و مشقات دیگری که در کتاب هایم تعریف می کنم برایم جزو افتخارات و ارزش نیست بلکه درس و تجربه ای است ماندگار برای آنانی که به دنبال یافتن و جستجوی مسیر زندگی هستند و نه راهی که من پیمودم و هیچ ارزش و افتخاری برایش قائل نیستم چون در این راه تنها من صدمه ندیدم بلکه خانواده و جامعه ام نیز صدمه دیده اند و لذا قصدم از افشای تجاربم تلافی جویی از کسی و جریانی نیست بلکه نیتم نیل به قله ی کمال و مجد انسانی است که اگر شاخص های خوبی داشته باشیم به آن ها خواهیم رسید.

http://www.iran-fanous.de/wp-content/uploads/2018/10/ketab1018.pdf