درماندگی مجاهدین و عدم توان آنها در کنترل بحران های درونی و بیرونی

درماندگی مجاهدین و عدم توان آنها در کنترل بحران های درونی و بیرونی

درماندگی مجاهدین و عدم توان آنها در کنترل بحران های درونی و بیرونی

 کریم غلامی، ایران فانوس، 06.09.2017

بعد از گذشت یک و نیم سال از آخرین پیام مرحوم اول مسعود رجوی به اعضای درمانده و باقیمانده اش، سران مجاهدین چنان در باتلاق بحران های درونی خود گرفتار شده اند که نه راه پیش و نه راه پس دارند. عدم حضور مسعود رجوی در تشکیلات فرقه کاملا محسوس است. مسعود رجوی، برای حل بحران های درونی خود همواره راهی برای برون رفت پیدا می کرد. برای حل بحران شکست نظامی و استراتژیک خود در „عملیات فروغ جاویدان“ پدیده ای به نام انقلاب ایدئولوژیک را ابداع کرد که به وسیله آن توانست سالیان دراز اعضای خود را سرکوب کرده و بحران های داخلی را کنترل نماید. تقریبا سالی یکبار مسعود رجوی „بند“ جدیدی به انقلاب ایدئولوژیک خود اضافه می کرد و زیر نام این بند از انقلاب ایدئولوژیک، اعضای خود را سرکوب می کرد. این روز ها، یادآور جلسات سرکوب گرانه بندی به نام „طعمه“ است. درست 16 سال پیش مسعود رجوی برای فرار از بحران شکست نظامی خود در پروژه „راهگشایی“ اقدام به برگزاری این جلسات کرد.

مسعود رجوی برای راه اندازی مجدد „جرقه و جنگ“ بین ایران و عراق از سال 1372 تا سال 1380 عملیات های تروریستی به نام „راهگشایی“ به راه انداخت که با حمله به مرزبانان ایرانی و شلیک خمپاره در داخل شهرهای ایران، قصد داشت تا به این هدف خود برسد. اما در سال 1380 (2001) این دوره خونین بعد از موشک باران قرارگاه های مجاهدین در ۲۹ فروردین سال ۱۳۸۰ به پایان رسید. دو روز بعد از موشک باران، مجاهدین طی حمله های گسترده ای تلاش کردند تا انتقام این موشک باران را بگیرند. ولی این آخرین دوره حمله های مجاهدین به مرزبانان ایرانی بود که بلافاصله خاتمه یافت. موج اعتراض ها در درون تشکیلات مجاهدین رو به گسترش بود. سئوال اصلی این بود که قرار بود عملیات های راهگشایی، موجب باز شدن مرزها شود تا نیروها به مجاهدین بپیوندند. ولی عملا بجز تعدادی جنایتکار فراری هیچ فرد سیاسی به مجاهدین نه پیوست و با اینکه ایران به خاک عراق حمله موشکی کرد، ولی جرقه و جنگی که مسعود رجوی استراتژی خود را روی آن سوار کرده بود، جواب نداد. زمزمه های اعتراضی در درون تشکیلات مجاهدین شنیده می شد که تمامی استراتژی های مسعود رجوی تا به حال اشتباه از آب در آمده است و در عراق ماندن، کار اشتباهی است. باید به خارج رفته و مبارزه سیاسی را شروع کنیم.

به دستور مسعود رجوی و تحت نظارت مهوش سپهری، نشست های سرکوب گرانه “دیگ” شروع شد. در وهله اول، این نشست ها برای رده های بالایی سازمان گذاشته شد. این روش همیشگی سازمان بود. ابتدا مسئولین و رده های بالای سازمان را در این نشست ها زخمی و هار و وحشی می کردند، تا بعدا آنها را به جان رده های پایین سازمان بیندازند.

نشست های “دیگ” به چه معنی است؟! دیگ، همان ظرف پخت غذا است که مواد غذایی را داخل آن می ریزند و بر روی حرارت قرار می دهند تا بپزد. این همان کاری است که در نشست ها با افراد می کنند. فردی که به اصطلاح “سوژه” است، زیر ضرب توهین و فحاشی و ضرب و شتم ده ها نفر مانند گوشتی می شود که درون دیگ و آب جوش ساعتها پخته و کاملا نرم و از هم پاشیده شده است و عصاره وجودش کاملا کشیده شده و تغییر شکل و ماهیت داده و سازمان او را مانند سگ هار و زخمی، تحت کنترل خودش می گیرد. به هر شکلی که نیاز دارد از او استفاده می کند.

 این دوره از نشست های دیگ، درون قرارگاه های مجاهدین زیاد به درازا نکشید. زیرا با مقاومت زیادی از طرف اعضاء روبرو شد. به همین دلیل، به دستور مسعود رجوی، همه به قرارگاه یا بهتر بگویم به شکنجه گاه باقرزاده فراخوانده شدند و آنجا بود که سیاه ترین ورق از دوران جنایت و خیانت مسعود رجوی، نوشته شد. یک دوره طولانی چند ماهه نشست های سرکوب گرانه به شکلی بسیار وحشیانه برگزار شد. مسعود رجوی، نام این دوره از سرکوب و شکنجه مجاهدین را “طعمه” گذاشت.

اما این روزها مریم رجوی در بحران های داخلی خود گیر کرده است و هر چه که تلاش می کند، بیشتر و بیشتر در این باتلاق فرو می رود. ریزش اعضای مجاهدین در آلبانی شدت بی سابقه ای گرفته است از همین رو مریم رجوی تلاش می کند که تا با برگزاری جلسات شستشوی مغزی، اعضای درمانده مجاهدین را بیشتر و بیشتر در اسارت خود نگه دارد. درماندگی مریم رجوی تا آنجا است که برای نگه داشتن نیروهای درمانده خود به آنها هر باجی می دهد تا آنها „مرز سرخ“ خروج از سازمان را نگه دارند. از آنجایی که مجاهدین به هیچ پرنسیب و اخلاقی پایه بند نیستند و حتی آنها به افکار عقب مانده خود نیز پایبند نیستند و همواره با جهت باد تغییر جهت می دهند، یادم است که مرحوم اول مسعود رجوی، همواره تاکید می کرد „مرز سرخ مجاهد سلاح او است و مجاهد بدن سلاح نداریم“. او حتی در همین نشست های „طعمه“ در سال 2001 با تاکید به مرز سرخ سلاح گفت، حتی مجاهدی که در کشورهای اروپایی و آمریکایی است او به عنوان ماموریت به آنجا رفته است و به نام او یک سلاح در اینجا (عراق) ثبت شده است.

در سال 2003 بعد از این که آمریکایی ها مجاهدین را خلع سلاح کردند، یکی از سوال های اساسی اعضای مجاهدین این بود که مگر مرز سرخ مجاهد سلاح او نبود؟ چرا ما بدون کوچکترین مقاومتی سلاح های خود را دو دستی به آمریکایی ها تقدیم کردیم؟ مسعود رجوی، مثل همیشه با رد کردن حرف های سابقش گفت، هیچ وقت مرز سرخ مجاهد سلاح او نبود. مجاهدین تا به امروز بارها و بارها مرز سرخ شان را بر اساس نرخ روز عوض کرده اند. بدبختی و درماندگی مریم رجوی، چنان عمیق است که هر گونه باجی را به اعضای خود می دهد تا آنها را چند روزی بیشتر در اسارت خود نگه دارد. از طرفی، نبود مرحوم اول مسعود رجوی و از طرف دیگر فساد و پوسیدگی و درماندگی مجاهدین چنان عمیق است که دیگر راه برون رفتی برای آنها، نیست و هرچه آنها به آمریکا و یا جان مک کین و یا عربستان آویزان شوند در منجلابی که خود ساخته اند بیشتر و بیشتر فرو خواهند رفت.

„پایان“