پهلوانان پوشالی

پهلوانان پوشالی

پهلوانان پوشالی

ایران فانوس، 01.08.2017

عبدالرضا نیک بین، از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق که متولد 1321 از مشهد و به عبدی معروف بود، روز یکشنبه اول مرداد ماه، بر اثر بیماری سرطان، در ایران درگذشت. عبدالرضا نیک بین، سازمان مجاهدین خلق را در سال 1344 به همراه دو تن دیگر به نامهای محمد حنیف نژاد و سعید محسن، بنیان گذاشت موضوعی که بعدها غاصبان قدرت اساس مجاهدین خلق را تغییر داده و به اسامی علیرضا نیک بین و تراب حق شناس و تعدادی دیگر از بنیانگذاران، اشاره ای نکرده و نمی کنند، همان گونه که به دلایل جدایی و مرگ اینان نیز تا کنون اشاره نشده است.

http://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-40769166

واقعیت امر این است که دهه های چهل و پنجاه در ایران، حال و هوای مبارزاتی و سیاسی دیگری داشت. به عبارتی، کشور ایران مستعد تولید پهلوان بود و پهلوان تولید می کرد و اینها هم به مسایل داخلی و جهانی ربط داشت که هر کس یک کتاب می خواند و یا یک کتاب می نوشت و به ویژه در عرصه سیاسی حرفی برای گفتن داشت، بدل به پهلوان می شد و حمایت داخلی و جهانی بود که نصیبش می شد. طبعاً بسیاری از این نوع مسایل آن روز تابو بود و یا قابل بحث و فحص نبود، اما امروز اگر منصفانه و دقیق تر نگاه کنیم، به چنین واقعیت و تحلیلی می رسیم. حزب و دستجات و پهلوانانی که آن روز، حرف زدند و اقدام کردند، اما بعدها و تا همین امروز، چوبش را نسلهای بعدی خوردند.

یکی از این دستجات، سازمان مجاهدین خلق بودند که هم اسم سازمان شان تروریستی بود، هم آرم شان تروریستی بود و هم خاستگاه و اهداف و آرمانشان، نشئت گرفته از جنبشهای جهان سوم و تروریستی بود و ربطی به مسائل و مشکلات داخل ایران نداشت. بعدها آنان اسم سازمان خود را آزادیبخش گذاشتند، یعنی این که کشور ایران مورد تجاوز بیگانه قرار گرفته است. در حالی که طی عمر پنجاه ساله مجاهدین خلق، کشور ایران تحت اشغال بیگانه قرار نداشته تا مستعد تشکیل جنبشهای تروریستی و رهاییبخش گردد.

با این وجود، تاسف این نیست که بازماندگان مجاهدین خلق که در اساس یک جنبش ملهم از بیگانه و تروریستی بوده و هم اکنون به دکان مزدوری و جاسوسی برای بیگانه، بدل شده است، بیایند حرف حساب بزنند. اما از بنیانگذارانی چون عبدالرضا نیک بین و تراب حق شناس که سال گذشته در پاریس درگذشته و دیگران که در تشکیل و تدوین این سازمان و جنبش سهیم بودند، انتظار می رفت که در حین مبارزه علیه ظلم و بیداد و یا پس از جدایی، همواره به دیگران و نسلهای بعدی گوشزد می کردند که سازمان شان و مدل مبارزه شان، مقدس و جاودان نبوده بلکه تاکتیک و ظرف برای عدالت اجتماعی و احقاق حقوق مردم بوده است و در مقابل خیانت، نباید سکوت کرد بلکه می بایست در اثر افشاگری ابتدا از چهره خود مایه گذاشت و از قهرمان بازی و پهلوان بازی، فاصله گرفت و از توهین و ناسزا و حتی بدتر، نترسید و نسلهای بعدی و قربانیان را از دام و طعمه و بلایای دیگر نجات داد.

متاسفانه اما در اکثر موارد این طور نشد و پهلوانان دهه چهل و پنجاه، اکثراً و قریب به اتفاق جرئت خراب کردن دستاوردهای پوشالی و چهره های پوشالی خود را نداشته و گاه با اندک غرولند و عافیت طلبی، از مسئولیتهای مبارزاتی و سیاسی و انسانی خود طفره رفته و بار سنگین مبارزه و افشاگری را بر دوش قربانیان و جداشدگان و مردم قرار دادند که جامعه ایران همزمان توسط سازمانهای تروریستی همچنین از پهلوان پنبه ها نیز کم هزینه نداد. هزینه هایی که در این جا فرصت پرداختن همه آنها نیست اما در اوج شان قربانیان و بردگان و گروگانهای ایرانی در آلبانی، حداقل یکی از قربانیان و شاهکار پهلوان پنبه های دهه های چهل و پنجاه در ایران است، کسانی که مبارزه را نه با فرهنگ و مناسبات و ظرفیتهای داخل ایران بلکه با اشاره و حمایت و سیاستها و مدل مبارزات خارجی، بنا نهادند.

به راستی اگر مبارزین و جداشدگان از این دستجات و گروهها، هزینه مبارزه و افشاگری را طی سالیان زیاد نمی پرداختند و در ابتدا از خود و دستاوردهای خود مایه نمی گذاشتند و مسئولیتها را بر عهده مسببین و و بنیانگذاران، می گذاشتند، چه بسا نیروی جهل و تباهی قادر می شد همه آحاد ایرانی را به لوث ناوجود خود بیالاید و کشور را با همه ی مردم و امکاناتش، به ورطه سقوط بکشاند.

مع الوصف، ایران فانوس از کسانی که جهت عدالت اجتماعی و احقاق حقوق مردم وارد معرکه سیاست می شوند، انتظار قهرمان شدن ندارد چون که در اصل مبارزه و حزب و گروه، وسیله است اما قهرمان شدن و قهرمان ماندن در شرایطی که حزب و گروه به انحراف و انحطاط رفته است، می تواند ادامه مبارزه را ناممکن سازد و هزینه های گزافی بر دوش مردم بگذارد.

کانون سیاسی/ فرهنگی ایران فانوس