در سوگ پدر

در سوگ پدر

در سوگ پدر

 

 Bildergebnis für آپلود شمع

 

 دلم تنگ می شود برای روزهایی که بودی

برای تو پدرم که دیگر حضورت را احساس نخواهم کرد…..

پاییز آمد من نمی دانستم با آمدنش زندگیمان به معنای واقعی خزان زده خواهد شد

چگونه برای نبودنت اشک نریزم؟

مرا ببخش که عشق به تو را پنهان کردم

مرا ببخش که دلتنگی هایم را از تو پنهان کردم تا غصه نخوری

و نگرانم نشوی.

در آخرین تابستان دیدارمان گرمی دستانت

یخ اندوه اینهمه سالهای دوری از تو را

آب کرده بود. حالا مرا ببخش که

امروز نیستم تا سرت را در آغوش بگیرم و

باید از این  راه دور دست تو را ببوسم.

مرا ببخش که نمی توانم درکنارت باشم.

اکنون آسوده بخواب

 دیگر رنج دوری تو را غمگین نخواهد کرد.