فرار خفیف و خائنانه یا جشن پیروزی

فرار خفیف و خائنانه یا جشن پیروزی

فرار خفیف و خائنانه یا جشن و پیروزی

(خروج آخرین دسته از اعضای باقی مانده مجاهدین و فرار سران مجاهدین تحت نام های جعلی)

کریم غلامی، ایران فانوس، 20.09.2016

پذیرش شکست، خود پلی است به سوی پیروزی.

مسعود رجوی خودش را به عنوان یک معصوم (با تعریف خود مسعود رجوی، معصوم کسی است که نه خطای تاکتیکی می کند و نه خطای استراتژیک، یعنی این فرد مطلقا اشتباه نمی کند) جا می زد و حتی در تبلیغات طوری نشان می داد که گویا او امام دوازدهم شیعیان است. به همین خاطر در سازمان مجاهدین هر منتقدی سرکوب و یا سر به نیست و در بیرون از مجاهدین ترور شخصیتی و حتی مورد ضرب و شتم فیزیکی قرار می گرفت. البته این بیماری معصوم بودن بعدها به سایر سران مجاهدین نیز سرایت کرد و چنان شد که حتی در رابطه با ساده ترین مسائل، نمی شد به مسئولین انتقاد کرد. این انحراف فکری (معصوم نمایی) پایه استراتژی رهبران مجاهدین شد که طی 35 سال سازمان مجاهدین را به نابودی و از هم پاشیدگی کشاند. اگر مسعود رجوی، خطاها و شکست هایش را می پذیرفت و آنها را پیروزی نشان نمی داد که منجر به تصحیح آن می شد، مجاهدین الان در چنین شرایطی نبودند. هر فردی در هر موقعیت سیاسی و اجتماعی که باشد می تواند اشتباه بکند، زیرا که „انسان خطا می کند“ و پدیده معصوم توهمی بیش نیست.

اگر مسعود رجوی شکست در عملیات فروغ جاویدان را می پذیرفت و آن را بیمه نامه مجاهدین نمی خواند و می پذیرفت که مبارزه مسلحانه اشتباه است و آمدن به عراق اشتباه است، قطعا آنها می توانستند استراتژی های بهتری انتخاب بکنند و به پیروزی های بسیاری دست پیدا بکنند. اما مسعود رجوی در مقابل، اقدام به سرکوب و سر به نیست کردن کسانی کرد که پذیرفته بودند عملیات فروغ جاویدان اشتباه است. اولین باری که قرارگاه (اسارتگاه) اشرف مورد موشک باران سپاه پاسداران قرار گرفت با اینکه معلوم بود مسعود رجوی به شدت ترسیده است، در اطلاعیه ای آن را „بهار مجاهدین“ خواند. چنانکه این اطلاعیه مورد تمسخر اعضای کاسه لیس شورای به اصطلاح ملی مقاومت شد. یکی دیگر از این شکست ها که پیروزی نشان داده شد، شکست پروژه „راهگشایی“ بود(برای اطلاعات کافی در رابطه با پروژه راهگشایی می توانید به مقاله هایی که در این رابطه نوشته ام مراجعه کنید) از زمان شروع این پروژه (از سال 1372) تا پایان آن در سال 2001 (تا سال 1380) مجاهدین خود متحمل تلفات سنگینی شدند و همچنین تعدادی از مهره های رژیم را هم کشتند و حتی شهروندان عادی نیز در 8 سال متحمل تلفات و ضایعات زیادی شدند، اما در نهایت با اصابت 80 موشک به قرارگاه های مجاهدین این پروژه تعطیل شد. واکنش مسعود رجوی، بلافاصله بعد از این شکست، سرکوب عمومی بود و با برگزاری جلسات سرکوب گرانه تحت نام „طعمه“ را شروع کرد.

بزرگترین شکست مسعود رجوی، شکست انقلاب ایدئولوژیکی بود. او از سال 1363 یک سیستم سرکوب گرایانه ای در درون تشکیلات مجاهدین به نام „انقلاب ایدئولوژیک“ راه انداخت که هر صدای مخالف و منتقدی را تحت عنوان „ضد انقلاب“ سرکوب می کرد. قرار بر این بود که این „انقلاب ایدئولوژیک“ تبدیل به سلاحی بشود که آنها بتوانند با آن آخوندها را سرنگون بکنند. تئوری این انقلاب ایدئولوژیک اینگونه عمل می کرد که اعضای مجاهدین با کشتن تمامی احساسات انسانی خود در „رهبری عقیدتی“ یعنی مسعود رجوی، ذوب بشوند و قدرتی برابر با یک ابر قدرت! بدست بیاورند تا بتوانند جمهوری اسلامی را سرنگون بکنند. می دانم که می گویید چه تئوری احمقانه ای است، ولی باور کنید این عین تئوری مسعود رجوی برای سرنگونی آخوندها بود.

با خروج بازمانده اعضای مجاهدین از عراق، مبارزه مسلحانه برای همیشه به خاک سپرده شد. سئوال از رهبران مجاهدین این است که خط کار جدید شما چیست؟ یا دقیق تر بپرسم استراتژی شما برای سرنگون کردن رژیم ایران چی است؟ با توجه به اینکه رهبر فراری شما قبلا گفته بود که استراتژی عوض نمی شود، ولی تاکتیک عوض می شود، البته که مسعود رجوی مرحوم، چندان هم از استراتژی و تاکتیک سر در نمی آورد. از آنجایی که همه سران مجاهدین دارای آلزایمر هستند و حافظه آنها چندان درست کار نمی کند، به عنوان یاد آوری می گویم که شخص مسعود رجوی رهبر مرحوم شما در جلسات به اصطلاح استراتژیک، گفته بود که استراتژی یعنی خط و مشی بلند مدت و تغییر نمی کند، ولی تاکتیک که خط و مشی کوتاه مدت است، تغییر می کند. اینجا یک سوال پیش می آید که اگر استراتژی تغییر نمی کند، پس چرا شما هر روز رنگ عوض می کنید و زیر حرف های روز قبل خود می زنید. با این حال خروج کامل همه اعضای مجاهدین از عراق یک تحول بزرگ استراتژیک در سازمان مجاهدین است که از طرف سران مجاهدین، واکنش چندانی نشان ندادند و حتی رهبر فراری آنها هم هیچ پیام و تبریک باد و شاد باش نگفته، البته انتظار نمی رود که یک مرحوم واکنش چندانی داشته باشد.

برابر با خروج آخرین دسته از باقی مانده اعضای مجاهدین در عراق، بیوه مسعود رجوی مرحوم، یعنی مریم رجوی با اعضای به اصطلاح شورای ملی مقاومت جلسه سالیانه خود را برگذار کرد، با اینکه خواندن گزارش جمعبندی این اجلاسیه بسیار زجر آور بود، ولی با این حال آن را خواندم. در این گزارش، می توان همه چیز از همه جا پیدا کرد، الا اصلی ترین موضوع که خود مجاهدین باشند. گذشته از شعر و شعار های همیشگی که مجاهدین در حال پیش روی و پیروزی و جهانی شدن هستند و رژیم ایران صد پاره شده و در حال فروپاشی است، چیزی در آن نیست. در این گزارش طولانی، هیچ خبری از خط کار جدید مجاهدین نیست و آنها چه برنامه ای برای اعضای خود در اروپا دارند؟

امیدوارم که مجاهدین عقل پیشه کنند و راه غلطی که تا به امروز رفته اند را ادامه ندهند(البته تا زمانی که دایناسور های فسیلی مثل مسعود رجوی ها و ابریشمچی و بقیه در راس این سازمان هستند، بعید می دانم که عقل بخشی از گزینش در این سازمان باشد) و راه و روش درستی برای ادامه مبارزه و زندگی خود پیدا کنند. همه مجاهدین امروز در اروپا هستند، در واقع بزرگترین کابوس مسعود رجوی، دیگر سران مجاهدین نمی توانند مانند گذشته با اعضای خود رفتار کنند و حرف از کشتار و اعدام سران رژیم ایران بزنند.

„پایان“